مقدمه

معاد و فرجام انسان، یکی از اصول مهم اعتقادی ادیان آسمانی و مرحله­ای از زندگی فرد است که از زمان مرگ شروع می­شود و تا قیامت ادامه دارد. متکلمان و اندیشمندان بسیاری، تفصیلاً به بحث و گفتگو درباره آن پرداخته­اند و از راه های متعدد معاد را اثبات نموده­ و به شبهات درباره آن پاسخ داده­اند. براهین عقلی و فلسفی اثبات معاد از مقدمات عقلی بهره می­گیرند و در برخی موارد نیز منطبق با بعضی آیات قرآن می­باشند. براهین نقلی مستند به آیات و روایت هستند که تکیه اصلی آنها ضرورت یا اثبات معاد است. 

علامه مصباح یزدی یکی از اندیشمندان برجسته حوزه علوم دینی درزمان معاصر و صاحب نظر پیرامون مسائل مهم اعتقادی، از جمله معاد می­باشد.آراء اعتقادی ایشان مانند براهین اثبات معاد، درکتاب آموزش عقاید مطرح شده، اما از آنجا که برخی از این آراء درسایر کتب ایشان ازجمله معارف قرآن، انسان شناسی در قرآن و... به تفصیل و همراه با ذکر آیات می­باشد، لازم است این آراء دریک مجموعه جمع آوری گردد تا مشخص شود راه اثبات معاد ازدیدگاه ایشان چیست؟ آیا فقط به اثبات نقلی یا عقلی معاد معتقد هستند؟یا از هر دو راه بهره برده اند؟ مقاله حاضر به بررسی براهین اثبات معاد که در آثار علامه مصباح یزدی مطرح شده، می­پردازد تا بدینوسیله آراء ایشان پیرامون اثبات معاد، دریک مجموعه گردآوری و تبیین گردد.علامه مصباح به منظور اثبات معاد از برهان های عقلی حکمت و عدالت و براهین نقلی بهره برده­اند واز همین راه به شبهات معاد پاسخ داده­اند. ایشان برخلاف افرادی که می­گویند: برهان عدالت، برهان نیست و حداکثر استدلال جدلی است؛ معتقدند برهان عدالت، شرایط برهان را دارد و یک برهان تام درزمینه اثبات معاد است. البته جهت تبیین برخی مطالب مراجعه به آثار سایر اندیشمندان حوزه علوم دینی نیز ضروری است.

ضرورت معرفت پیرامون معاد

استعداد تحصیل علم درانسان وجود دارد، لذا لزوم حصول معرفت درامور سرنوشت ساز زندگی امری حتمی است؛ باقی ماندن یا بیرون رفتن از جهل دراختیار خود اوست.اگر انسان درقرآن مورد مذمّت قرار گرفته به خاطر جهل ابتدایی جبری نیست بلکه به لحاظ باقی ماندن درجهل و نادانی است؛ زیرا باوجود استعداد تحصیل علم درجهل باقی مانده است. درحالی که بر اساس فرمان فطرت، به ویژه درمسائل سرنوشت ساز تا حقیقت را کشف نکرده نباید آرام گیرد.

قرآن کسانی را که به بهانه نداشتن علم و یقین نسبت به آخرت، از تکالیف سنگین خود سرباز می­زدند و آسوده خاطر به دنبال درک حقایق و عمل به وظایف خود نمی­رفتند مورد نکوهش قرار میدهد.[1]درست است که انسان باید به هر چه یقین دارد،عمل کند و ایمان آورد اما به این معنا نیست که در مورد هرامری که یقین ندارد درشک بماند و یا به ظن وگمان اکتفا نماید. بلکه وظیفه­اش کسب یقین و خروج ازحالت شک و تردید،خصوصاً پیرامون مسائل اساسی زندگی است.[2]

معاد، نقش اساسی در زندگی انسان دارد و سعادت و شقاوت او درگرو حل آن می­باشد.لذا نمی‌‌توان به آسانی از کنار آن گذشت.پیامبران الهی درباره معاد خبر داده‌‌اند و لااقل به دلیل خبر ایشان، انسان احتمال می­دهد،معادی وجود دارد که انکارش باعث گرفتار شدن به عذاب ابدی می­گردد.[3]باتوجه به این نقش و احتمال ضرر عظیم در نشناختن و یا انکار آن، نمی­توان نسبت به شناخت آن بی تفاوت بود؛ بلکه انسان باید معاد را جدی بگیرد و تا آنجا که ممکن است ازطریق عقل و درآنجا که عقل پاسخی ندارد از راه‌‌های دیگر به اثبات معاد وکیفیت آن بپردازد.[4] پس برای اثبات معاد دو راه وجود دارد. یکی مستند به برهان عقلی،همانند برهان حکمت و برهان عدالت و دیگری مستند به اِخبار مخبر صادق میباشد.

لحن بسیاری از آیات، لحن اِخبار است. مثل این آیه که میفرماید:﴿بَلَی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ.[5] اگر کسی به صدق این اخبار اعتقاد داشته باشد،حجت بر وی تمام است؛ یعنی اگر ثابت شد که پیامبر |، صادق است و ازسوی خدا تصدیق شده و هر چه میگوید حق و ازجانب خداست، در این صورت اگر بگوید:﴿أَنَّهمْ مَبْعُوثُونَ لِیوْم عَظیم[6]، واجب است سخن این مخبر صادقی را بپذیریم.اثبات معاد با این بیان تعبدی که در آن استدلال عقلی به کار نرفته امکان دارد، اگر چه این امر به وسیله استدلال عقلی هم قابل اثبات است.[7] در ادامه براساس نظریه های علامه مصباح درآثارش، به اثبات معاد ازطریق براهین عقلی و نقلی می­پردازیم و به شبهات پیرامون معاد پاسخ می­دهیم.

براهین عقلی اثبات معاد

قوه تعقل ازسوی خداوند درانسان به ودیعه گذاشته شده و انسان را به تعقل پیرامون امور فرا می­خواند. معاد مرتبط با سرنوشت انسان است، لذا براهین عقلی،که قوه تفکر انسان، درباره معاد را برمی­انگیزند، همیشه مورد توجه بوده است. بعضی از براهین توجه انسان را به حکمت و بعضی به عدالت خداوند جلب می­نمایند،که چگونه خداوندحکیم،این جهان را بدون نتیجه و عبث خلق کرده است؟چگونه خداوند عادل، مطیع و عاصی را یکسان قرار می­دهد؟ باتوجه به این سوالات انسان تعقل نموده که باید درورای این جهان، جهان دیگری باشد.درنتیجه از طریق براهین عقلی به اثبات آن جهان پرداخته است.

برهان حکمت

این برهان براساس صفت حکمت خداوند شکل گرفته و یکی از مقدمات آن حکیم بودن خداوند می­باشد،که به انضمام چهار مقدمه دیگر،این نتیجه را دربرداردکه عالم دیگری درورای این عالم ماده وجود دارد وحیات منحصر به این جهان نیست. علامه مصباح برهان حکمت را تقریر فرموده­اند و آن را یکی از براهین عقلی اثبات معاد می­دانند.

 مقدمه اول:خداوند متعال کار عبث نمی­کند و کارهایش حق، یعنی حکیمانه است. معنای حق که در برابر باطل، عبث، لهو و لعب قرار داده شده این است که امور دارای هدف وغایت حکیمانه می­باشند.ازسوی دیگر، خداوند کمال مطلق است، لذا کار ناقص و معیوب انجام نمی­دهد.[8]

مقدمه دوم:همه پدیدههای این جهان، به حکم قوانین حاکم برآنها، نابود شدنی هستند.شاهد این مطلب کلمه «اجل مسمّی» می­باشدکه در آیات قرآن بر آن تأکید شده است.[9]

مقدمه سوم:انسان، دارای روح قابل بقاء است و می­تواند واجدکمالات ابدی و جاودانی گردد آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با کمالات مادّی نیستند.

مقدمه چهارم:اگر فراسوی این پدیدهها چیز دیگری درکار نباشد،آفرینش این جهان عبث است.خصوصاً باتوجه به اینکه حیات دنیوی،توأم با رنج­ها و سختی­ها و ناگواری­های فراوان است وغالباً تحصیل یک لذّت بدون تحمل رنج و زحمت، فراهم نمی­شود.

نتیجه آنکه:حکمت الهی اقتضا دارد که پس از این جهان، جهان دیگری وجود داشته باشد که انسانها به حیات جاودانی وکمال ابدی برسند تا خلقت این جهان عبث نباشد.[10]

توضیح و تبیین استدلال

مقدمات استدلال مذکور مختصر بیان شده که برخی از آنها  قابل تفسیر و انطباق بر آیات قرآن می­باشد.لذا به جهت تفکر بیشتر درباره استدلال،شرح این مقدمات ذکر می­گردد.موارد استعمال کلمه حق در آیات قرآن متفاوت است.گاهی درباره افعال الهی و آفرینش جهان[11]و در برخی موارد مقابل باطل، لهو، لعب و عبث به کار رفته و بیان می­دارد خلقت جهان، عبث و بیهوده نیست.[12]

خداوندمی­فرماید:﴿وَهُوَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ[13]کلمه حق در لغت به معنی ثبوت و ثابت است. ولی دراستعمالات عرفی دارای معانی مختلفی است:استعمال درمورد خدا،که خود خدا حقّ است و به معنای ثبوتی است که مخصوص خود خداست و هیچ نحو عدم و بطلانی در ذاتش راه ندارد.گاهی حق درمورد موجود دائمی بکار می­رود ولو اینکه بالذات نباشد و بالغیر باشد امّا دوام دارد.گاهی درمورد اعتقاد وکلام گفته می­شود و به معنای اعتقاد وکلام حق درمقابل اعتقاد وکلام باطل است و درهر دو مورد منظور مطابق با واقع بودن اعتقاد وکلام است.در برخی موارد نیز، حق درامور اعتباری محض در باب حقوق گفته می­شود. حقوقی که برای افراد در ظرف اجتماع ثابت می­شود و اعتباری هستند.

بنابراین باید دید هنگامی که در آیات قرآن بیان می­شود خلقت آسمان ها و زمین حق است به چه معناست؟ آیا یعنی وجود بالذات دارد؟ اینکه مخصوص خداست. آیا یعنی ثابت است؟ باز هم خیر زیرا می­بینیم که موجودات دائماً در حال فنا هستند. آیا به معنای این است که خدا درخلقت به کسی و حق کسی تجاوز نکرده است؟ اصلا در مقابل خدا مسئله حق مطرح نیست، کسی بر خدا حقی ندارد. مخصوصاً باتوجه به اینکه در مقابل حق؛ باطل، لهو، لعب و عبث قرار گرفته است.

﴿وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَما بَینَهُما لاعِبِینَ *ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ[14] حق در این آیه در مقابل لعب است.

﴿وَیتَفَکرُونَ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً[15] این آیه نیز باطل بودن خلقت جهان را نفی می­کند.‏ در آیه دیگر خداوند با پرسش درباره خلقت انسان به صورت استفهام انکاری، عبث بودن خلقت انسان را نفی کرده و می­فرماید:﴿اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً[16] بنابراین منظور ازحق همان است که این کار طبق هدف صحیحی انجام گرفته و خلقت جهان هدفمند است.[17] از سوی دیگر با بررسی پدیده­های این جهان می­بینیم جاودان نیستند بلکه برای مدت محدودی در این جهان قرار دارند. خداوند می­فرماید:﴿أَوَلَمْ یتَفَکرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّی وَإِنَّ کثِیراً مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ[18]

ذکر﴿أَجَلٍ مُسَمّی بعد از﴿بِالْحَقِّ، این نکته را دربردارد که اگرجهان همین که هست باشد، با توجه به اجل معین و پایان پذیری آن، و اینکه عوامل طبیعت موجب تزاحم و خاتمه یافتن عمر است، لازمه آن، بطلان خلقت است. درحالی که ثابت شد خداوندکار باطل انجام نمی­دهد و تمام افعال او حق و حکیمانه است.[19] تفکر درخلقت انسان به عنوان یکی ازمخلوقات جهان،ثابت می­کند این جهان گذراست و لزوماً باید جهان ابدی وجود داشته باشد. انسان امیال گوناگونی داردکه دربرخی از آنها با جمادات، نباتات و حیوانات مشترک است وبرخی به خود انسان اختصاص دارد.امیال فطری نامحدود،امیال اصیلی چون حقیقت جویی، قدرت و نیز میل به محبت که به سوی بی­نهایت سوق دارند وگرایش به ارضای این امیال در انسان موجود است.متناسب با این امیال،کمالاتی وجود دارندکه برخی مقدمی و راهبردی و برخی نهایی وحقیقی هستند. این کمال حقیقی همان مقام قرب پروردگار می­باشد وسایر کمالات بدنی و روحی همه مقدمه و ابزار رسیدن به چنین مقامی هستندکه باید درحد تأثیرشان در رسیدن به کمال حقیقی مورد بهره برداری قرار گیرند.[20]

امیال و خواسته­ های فطری رابطهای تکوینی با کمال نامتناهی انسان دارد و چنان نیست که با مرگ پایان پذیرد و انسان به خواسته­های خود نرسد.گرچه دنیا محدود وگذراست و عمر انسان در دنیا کوتاه است، اما میل او به داشتن معلومات بی­نهایت، قدرت بی­نهایت و سایر خواسته­های نامحدود، خود حکایت از زندگی نامحدودی می­کند که انسان برای آن آفریده شده و در پرتو آن به کمال نهایی و خواسته­های نامحدود خود می­رسد،درغیر این صورت حکمت الهی زیر سوال می­رود و فعل الهی عبث انگاشته می­شود. درحالی که ساحت خداوند برّی از اینگونه اوصاف است.[21]

درنتیجه بین عبث نبودن خلقت و وجود معاد تلازم برقرار است. خدواند این خلقت عبث را نفی کرده و می­فرماید همه به سوی خدا باز می­گردند[22] انسان ها نیز با تفکر درخلقت جهان هستی، خدا را از بیهودهکاری تنزیه می­کنند و از طریق باطل نبودن آفرینش به این نتیجه می­رسندکه جهان دیگری نیز هست که بهشت و دوزخی دارد و آنگاه از دوزخ به خدا پناه می­برند.[23]خداوند می­فرماید:﴿وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النّارِ[24]

تقریر برهان حکمت براساس میل به بقا و جاودانگی 

علامه مصباح معتقدند می­توان با مقدمه قراردادن میل به بقا وجاودانگی درانسان و ضمیمه نمودن حکمت خداوند به عنوان مقدمه دیگر، به تقریر استدلال پیرامون معاد پرداخت.

مقدمه اول:میل به بقا و جاودانگی در وجود انسان قرار دارد و مورد تاکید آیات قرآن است. انسان اگر صد یا دویست سال عمر نماید،باز خواستار عمر بیشتر است واین خواسته ناشی از همین میل است. خداوند می­فرماید:﴿یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة[25] این آرزوی عمر هزار ساله به دلیل آن است که انسان تصور می­کند زندگی منحصر درهمین دنیای مادی است؛لذا خواستار عمر طولانی و درجستجوی جاودانگی می­باشد.[26]خداوند می­فرماید:﴿ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ ذَلِک یوْمُ الْخُلُودِ تعبیر قیامت باعنوان روز جاودانگی، بمنظور جلب توجه وعلاقه مردم به جهان آخرت صورت پذیرفته، و خود گواه بر وجود این تمایل فطری در انسان، و پذیرش آن از سوی خدا درقرآن است.

مقدمه دوم:اگرزندگی انسان منحصر درهمین دنیا باشد،حتی اگر به هزارسال برسد،باز محدود است وعقل نمی­پذیرد که برای این عمر محدود خواسته­­های بی­نهایتی اختصاص یابدکه به هیچ وجه دراین دنیا ارضا نمی­گردند.اگردنیا هدف نهایی انسان باشد،هیچ تناسبی بین این هدف محدود با خواسته­های نامحدود وجود ندارد و کار خلاف حکمت است.

مقدمه سوم:خداوند متعال حکیم است وکار عبث وبیهوده انجام نمی­دهد؛ لذا برای آفرینش جهان و انسان نیز هدف حکیمانه داشته که با جهان محدود مادی سازگاری ندارد.از سوی دیگر اگر زندگی منحصر درهمین جهان باشد،بخل از سوی خداوند انجام شده؛زیرا خداوند می­توانسته انسان را به نعمت نامحدود برساند اما با انحصار زندگی درهمین دنیا این کار را انجام نداده است.

نتیجه:خلقت انسان منحصر به این جهان نیست و او دارای زندگی دیگری غیر از این زندگی مادی است که در جهان آخرت می­باشد.زندگی آخرتی، ابدی و متناسب با امیال نامحدود فطری انسان است.[27]  

نکته نهایی پیرامون برهان حکمت که علامه مصباح مطرح کرده،انحصار زندگی در همین دنیا و ارتباط آن با بخل از سوی خداوند است.علامه شبهه­ای که در این راستا مطرح شده و پاسخ آن را بیان می­کند.

شبهه:افرادی می­گویند اگر دنیا منحصر به همین جهان باشد وسرای آخرت وجود نداشته باشد بخل از جانب خداوند لحاظ می­شود،کلامشان صحیح نمی­باشد و از سوی خدا بخلی نیست؛ زیرا جهان گنجایش بیشتر ندارد. خدا امساک در نعمت نمی­کند؛ ولی جهان امکان دوام ندارد.بنابراین اگر زندگی منحصر به همین جهان باشد، بخل صورت نگرفته است.

پاسخ علامه:زنده شدن انسان­ها امری ممکن است و برای وقوع آن محال و تناقضی دربین نیست؛ بنابراین اگر خداوند انسان­ها را زنده نکند،چیزی جز امساک فیض وبخل نیست.یعنی موجوداتی را خلق کرده که می­توانند برای زندگی ابدی آماده شوند،ولی خدا این زندگی ابدی را لطف نکرده است.پس اگر خدا مردم را در قیامت زنده نکند،کار عبثی کرده و موجودی که قابل دریافت فیض بی­نهایت الهی(بی­نهایت زمانی: هُم فِیها خالِدُون)[28]بوده را به فعلیت نرسانده است.

 هدف نهایی خلقت،رسیدن رحمت بی پایان الهی به آفریده­ها می­باشد.درحقیقت این غایت مخلوقات است و هدف الهی به معنای دقیق کلمه،خود ذات است.ولی در اینجا،هدف دست دوم و مرتبه نازله،مراد است که:«تا به بندگان سود دهد». چرا می­خواهد رحمت کند؟چون مقتضای ذات اوست و این حرف دیگری است.پس، چون خلقت آسمان و زمین و انسان عبث نیست،بایدغرض حکیمانه برآن مترتّب شود و این موجودات به سرانجامی که ممکن است برسند؛ و اگر بمیرند، به سرانجام ممکن نخواهند رسید، مگر آنکه جهان دیگری وجود داشته باشد.

نتیجه آنکه:حکمت الهی اقتضاء داردکه پس از این جهان،جهان دیگر وجود داشته باشد که انسان­ها به حیات جاودانی برسند تا خلقت این جهان عبث نباشد.[29]

برهان عدالت

عدل،یکی از اوصاف خداوند است.درباره عدالت بعضی تصور می­کنند،لازمه آن برقراری شرایط یکسان برای همه افراد است. درحالی که عدالت یعنی هر فردی به آنچه استحقاق دارد برسد.استحقاق بعضی پاداش و بعضی دیگر کیفر است. از این صفت الهی درجهت اثبات معاد استفاده می­شود؛ زیرا این دنیا قابلیت پاداش یا کیفر متناسب با اعمال را ندارد؛ لذا باید جهان دیگری باشد تا هر فرد به نتیجه واقعی اعمال خود دست یابد. علامه مصباح برهان عدالت را اینگونه تقریر می­نماید:

مقدمه اول:این جهان سرای اختیار است و انسان­ها در انتخاب و انجام کارهای خوب و بد، آزادند. از یک سو،کسانی تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می­کنند.و از سوی دیگر،تبهکارانی دیده می­شوند که برای رسیدن به هوس­های شیطانی خودشان، بدترین ستم­ها و زشت ترین گناهان را مرتکب می­گردند.اساساً هدف از آفرینش انسان دراین جهان و مجهّز ساختن او به گرایش­های متضادّ، نیروی اراده و انتخاب، انواع شناخت­های عقلی و نقلی؛ فراهم کردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهی­های حقیقت و باطل و خیر و شرّ است، که باعث می­شوند انسان درمعرض آزمایش­های بی­شمار واقع شود ومسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری وپاداش وکیفر آنها برسد.سراسر زندگی دنیا برای انسان،آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است وحتّی درآخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش،تکلیف و انجام وظیفه نیست.[30] آیات متعددی از قرآن به این حقیقت پیرامون انسان و اعمال و رفتارش درجهان اشاره نموده است.[31]

مقدمه دوم:دراین جهان، نیکوکاران و تبهکاران، به پاداش وکیفری که درخورِ اعمالشان باشد نمی­رسند و چه بسا تبهکارانی که ازنعمت­های بیشتری برخوردار بوده و هستند.اساساً زندگی دنیا ظرفیت پاداش وکیفر بسیاری از کارها را ندارد. مثلاً کسی که هزاران شخص بی­گناه را به قتل رسانیده، نمی­توان او را جز یکبار، قصاص کرد و قطعاً سایر جنایاتش بی کیفر می­ماند. ازسوی دیگر اگرجهان منحصر به همین عالم دنیا باشد،چهبسا مفسدان چیره شوند و پرهیزگاران زیردست آنان زندگی ناگواری را بگذرانند.[32]

مقدمه سوم:خداوند متعال عادل است؛لذا هر انسانی را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار داده و سپس با توجه به توانایی و تلاش اختیاری وی درباره او قضاوت می­کند و سرانجام، پاداش یا کیفری در خورکارهایش به او عطا می­فرماید.[33]

نتیجه:باتوجه به اینکه دنیا ظرفیت پاداش وکیفر متناسب با اعمال را ندارند.مؤمن وکافر، صالح و طالح، در بهره­مندی از نعمت­های خدا برابر هستند؛ صفت عدل الهی اقتضا می­کند عالم دیگری باشد تا این دو دسته هریک پاداش کردار و کیفر اعمال خویش را ببینند.یعنی همچنان که این جهان،سرای آزمایش و تکلیف است باید جهان دیگری باشدکه سرای پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد و هر فردی به آنچه شایسته آن است نایل گردد تا عدالت الهی، تحقق عینی یابد.دسته ای از آیات قرآن اشاره به برهان عدالت دارد:

﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کالْمُفْسِدِینَ فِی الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کالْفُجَّارِ[34]﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یحْکمُونَ*وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى‏ کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ وَ هُمْ لا یظْلَمُون[35]

سیاق مفهوم این دسته آیات تقریباً یگانه است وآن اینکه دراین جهان انسانها بردو دستهاند: مفسد وصالح، پرهیزگار و تبهکار و این دو دسته افراد در بهره­مندی از نعمت­های خداوند در این جهان یکسان هستند.لذا عدل الهی اقتضا دارد که جهان دیگری باشد تا هریک به نتیجه عمل خود برسند.[36]

برهان عدالت، برهان یقینی

نکته­ای که علامه مصباح درباره برهان عدالت بیان کرده، که شاید تاکنون کسی به آن، چنین توجهی نکرده باشد، جواب به اشکال برخی افراد است که پنداشته­اند برهان عدالت، برهان نیست وحداکثر می­توان گفت استدلال جدلی است.

برخی افراد اشکال کرده­اندکه در برهان عدالت برمفاهیم ارزشی تکیه شده یعنی اگر خدا به انسان­ها کیفر وپاداش ندهد،کار زشتی کرده است.پس مقدّمه این برهان، ازمفاهیم ارزشی اخذ شده وگزاره­های مشتمل بر مفاهیم ارزشی، برهانی و به اصطلاح منطقی، یقینی نیستند و چنانکه اهل منطق گفته­اند،«آرا محمود» و پسندیده­ای هستند که به درد جدل می­خورند و برهان ازچنین آرایی، تشکیل نمی­گردد. درنتیجه این استدلال حداکثر یک استدلال جدلی است که از«آرا محمود» تشکیل یافته و ارزش برهانی ندارد.

پاسخ علامه مصباح:ما معتقدیم مفاهیم ارزشی،به مفاهیم حقیقی بازمی­گردد.آنچه اهل منطق درمورد آرا محمود گفته­اند که به درد جدل می­خورد، هنگامی است که در شکل آرا محمود باشد،امّا همین اهل منطق اعتقاد دارند،می­توان همان قضایایی را که به صورت قضایای محمود ذکر می­شود به صورت قضایای یقینی برگردانده شود تا دربرهان نیز از آن­ها استفاده شود. بسیاری از بزرگان خود ما نیز از این نکته غفلت کرده­اند. دربرهان شفاء، ابن سینا می­گوید:آرا محمود مثل «الصّدق حسنٌ» به این شکل کلّی و به اتکاء پسند مردم، برهانی نیست امّا ممکن است به یک قضیه یقینی برگردد و در برهان نیز از آن استفاده شود.اجمالاً می­گوییم:هر مفهوم ارزشی چنین نیست که در برهان، قابلیت استفاده نداشته باشد؛مگر ارزش­هایی که اعتباری محض و تنها قراردادی اند؛ امّا آن مفاهیم ارزشی که به واقعیات متّکی اند؛ برهانی­اند. مانند قبح ظلم که جزء مفاهیم ارزشی است که به واقعیت متکی می­باشد و این مفاهیم به گونه­ای نیستند که با حقایق خارجی بیگانه باشند؛ بلکه نشان دهنده یک رابطه علی ومعلولی هستند.یعنی اگر ظلم قبیح است علت­اش این است که حق فردی بواسطه ظلم ازبین می­رود.[37]صفت عدل الهی از امورمتّکی به واقعیات است.بازگشت صفت عدل، به حکمت است و بازگشت حکمت، به صفات ذاتی خداوند یعنی کمالِ مطلق او می­باشد.چون خداوند کمال مطلق است، کار ناقص و معیوب، نمی­کند.

اینکه می­گوییم زشت است خدا ستم کند، بدین جهت است که ستم به نقص برمی­گردد و چون خدا کمال مطلق است، نقص ازآن جهت که نقص است،از او صادر نمی­گردد.از نظر ما،این مطالب، برهانی هستند واینکه شکل مفاهیم ارزشی دارند، منافاتی با برهانی بودن آن ندارد؛ زیرا این­ها مفاهیمی هستند که متکی بر واقعیات حقیقی می­باشند.[38]

براهین نقلی اثبات معاد

انسان زمانی که به وجود خداوند متعال اعتقاد پیدا کرد و پذیرفت خداوند، پیام آورانی جهت راهنمایی مردم فرستاده، به این باور می­رسد کلام این راهنمایان ازسوی خداوند و صادق است. لذا آن را قبول نموده و تصدیق می­نماید. معاد و وجود جهان آخرت همواره توسط پیامبران به اطلاع مردم رسیده و از آنها خواسته­اند به آن معتقد شوند و ایمان بیاورند.آیات متعددی از قرآن پیرامون معاد،اثبات آن و احتجاج با منکرین معاد است که در دسته­های متفاوت قرار می­گیرد و از آنها دراستدلال نقلی اثبات معاد استفاده می­شود.آیاتی براین نکته، تأکید می­کند که برهانی بر نفی معاد، وجود ندارد و نفی معاد بی دلیل است. این آیات، به منزله خلع سلاح منکرین است.آیاتی که به پدیده­های مشابه معاد، اشاره می­کند تا جلوی استبعاد را بگیرد.آیاتی که معاد را به عنوان وعده حتمی و تخلّف ناپذیر الهی، معرّفی می­کند و وقوع معاد را از راهِ اخبار مُخبر صادق، اثبات می­نماید. علامه مصباح با استناد به هریک از آیات مذکور به استدلال نقلی پیرامون معاد پرداخته است.

انکار معاد بی دلیل است

یکی ازشیوه­های احتجاج قرآن باصاحبان عقاید باطل، مطالبه دلیل است تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلی ومنطقی ندارد،چنانکه درچندین آیه،آمده است:﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ[39] بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید. درموارد مشابهی با این لحن می­فرمایدکه صاحبان این عقاید نادرست،«علم» واعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلکه به«ظنّ» وگمان بی دلیل و مخالف با واقع، بسنده کرده­اند.[40] و درمورد منکرین معاد می­فرماید:﴿وَ قالُوا ما هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِک مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاّ یظُنُّونَ[41] همچنین براین نکته، تأکید شده که انکار معاد، تنها گمان بی دلیل و نادرستی است.[42] البته ممکن است گمان­های بی دلیل درصورتی که موافق هوای نفس باشد مورد قبول هواپرستان، واقع شود[43]و دراثر رفتارهای متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تدریجاً به صورت اعتقاد جزمی، جلوه کند[44] وحتی شخص بر چنین اعتقادی پافشاری نماید.[45] قرآن کریم، سخنان منکرین معاد را نقل کرده که غالباً چیزی بیش از استبعاد نیست و احیاناً اشاره به شبهات ضعیفی دارد که منشأ استبعاد وشک درامکان معاد شده است.[46] بنابراین از یک سو، پدیده­های مشابه معاد را یادآور می­شود تا رفع استبعاد گردد، و از سوی دیگر به پاسخ شبهات، اشاره می­کند تا هیچ گونه شبهه­ای باقی نماند و امکان وقوعی معاد،کاملاً تثبیت شود.[47]

پدیده­ های مشابه معاد

بیان پدیده­های مشابه درجهت اثبات معاد مفید است. زیرا اموری که مثل یکدیگر هستند در همان جهان مماثلت چه در جهت اثبات باشد و چه درجهت نفی حکم واحد دارند. قاعده فلسفی (حکم الامثال فی ما یجوز و ما لایجوز واحد)[48] اشاره به همین امر دارد.وقتی پدیده­های مشابه معاد ذکر می­شود دلیل برآن است که معاد امری ممکن الوقوع است. برخی از این پدیده­های مشابه درعالم طبیعت موجود هستند، بعضی زنده شدن بعد از مرگ در بین اقوام گذشته و برخی خلقت نخستین انسان می­باشند.

رویش گیاهان

رویش گیاه وخزان آن در فصل پاییز و سپس رویش مجدد آن در فصل بهار شبیه معاد است؛ زیرا زنده شدن انسان پس از مرگ، از آن جهت که حیات مسبوق به موت است، شبیه روییدن گیاه در زمین، بعد از خشکی و مردگی آن است. از این­رو، تأمّل دراین پدیده که همواره درجلو چشم همه انسان ها رخ می­دهدکافی است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ، پی ببرند.آنچه موجب ساده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده، عادت کردن مردم به دیدن آن است وگرنه از جهت پیدایش حیات جدید، فرقی با زنده شدن انسان، بعداز مرگ ندارد.قرآن­در جهت رفع این پرده عادت، مکرّراً توجه مردم را به این پدیده جلب، و رستاخیز انسان­ها را به آن، تشبیه می­کند[49] و فرموده:

﴿فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ کیفَ یحْی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِک لَُمحْی الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کلِّ شَیء قَدِیرٌ[50]

آیه با اشاره به اینکه حیات طبیعت از رحمت الهی سرچشمه می­گیرد و خداوند به طبیعت زندگی دوباره می­بخشد، ممکن بودن تحقق معاد را به انسان یادآوری می­نماید که همان خداوندی که زندگی دوباره به طبیعت می­بخشد، همان خداوند قدرت زنده نمودن انسان بعداز مرگ و اعطای حیات مجدد به او را دارد. پس معاد امر محال نیست.

خواب اصحاب کهف

داستان اصحاب کهف واشاره پایان داستان به معاد، یکی دیگر از موارد مشابه معاد است. خداوند متعال بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوی نکته­ های آموزنده فراوانی است میفرماید:﴿وَ کذلِک أَعْثَرْنا عَلَیهِمْ لِیعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَیبَ فِیها[51]

تحلیل علامه مصباح درباره داستان اصحاب کهف و ارتباط آن با معاد این است که، بی شک  اطلاع از چنین حادثه عجیبی که عدهای درطول چند قرن خواب باشند وسپس بیدار شوند تأثیر خاصّی درتوجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت.زیرا هرخواب رفتنی شبیه مردن و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ است. ولی درخواب­های عادی، اعمال زیستی بدن، بطورطبیعی ادامه می­یابد و بازگشت روح، تعجبی را برنمی­انگیزد. اما بدنی که سیصد سال از مواد غذائی، استفاده نکند می­بایست طبق نظام جاری درطبیعت، بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح، از دست بدهد.چنین حادثه خارق العاده­ای می­تواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی، جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن، همیشه نیازمند به فراهم بودن اسباب و شرایط عادی وطبیعی نیست.پس حیات مجدّد انسان هم هرچند برخلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد، امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی، تحقق خواهد یافت.[52]

خلقت نخستین انسان و زنده شدن برخی از انسان ها در همین جهان

در بیان امور مشابه، اشاره به خود انسان به دلیل مشابهت کامل، توجه افراد را بیشتر جلب می­نماید.خداوند به خلقت نخستین انسان اشاره می­فرماید و سپس بیان می­دارد انسان خلقت نخستین خود را فراموش کرده است که می­پرسد چگونه این استخوان­های پوسیده جمع خواهند شد؟! درحالی که همان خداوندی که برای نخستین بار انسان را خلق کرده است همان خداوند بار دیگر او را زنده می­کند. پس معاد و زنده شدن مجدد انسان امری دشوار و محال نیست. خداوند می­فرماید:﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِی خَلْقَهُ قالَ مَنْ یحْی الْعِظامَ وَ هِی رَمِیم[53].﴿أَیحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ*بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّی بَنانَهُ*بَلْ یرِیدُ الْإِنْسانُ لِیفْجُرَ أَمامَهُ*یسْئَلُ أَیانَ یوْمُ الْقِیامَةِ[54]

علامه مصباح این آیات را درجهت تنبه انسان نسبت به معاد می­داند که خداوند به منکران معاد می­فرماید: آیا انسان واقعاً فکر می­کند که ما نمی­توانیم دوباره او را زنده کنیم؟ اگر اندکی فکر کرده و عقل خویش را به کار بگیرد به خوبی درک می­کند که همان کسی­که ابتدا انسان را از نیستی به هستی آورده، دوباره هم می­تواند انسان را زنده کند.اتفاقاً این کار آسانتر است، چون خداوند درابتدا انسان را از هیچ به وجود آورده واکنون لااقل یک گوشت و استخوانی، گرچه فاسد شده و پوسیده، وجود دارد.

بنابراین،عقل انسان به سادگی می­پذیرد که همان دستی که اولین بار انسان را خلق کرده، همان قدرت می­تواند دوباره گوشت و استخوان های فاسد و پوسیده او را کنار هم جمع کرده و او را زنده کند.[55] از همه مهم تر، زنده شدن بعضی از انسان­ها درهمین جهان است که قرآن، چند نمونه از آنها را یادآور می­شود. ازجمله، داستان یکی از انبیاء بنی اسرائیل که درسفری ازکنار مردمی گذر کرد که هلاک و متلاشی شده بودند وناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم، دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زندهاش ساخت و به وی فرمود: چه مدت در این مکان، توقّف کرده­ای؟ او که گویا از خوابی برخاسته است گفت: یک روز یا بخشی از روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال در اینجا مانده­ای! پس بنگر که از یک سوی، آب و غذای تو سالم مانده، و از سوی دیگر، مرکب سواری که همراه تو بود، متلاشی شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوان­های این حیوان را بر روی هم سوار می­کنیم و دوباره گوشت بر آنها می­پوشانیم و آن را زنده می­سازیم.[56]

همینطور این آیه که خداوند می­فرماید:﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَـکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یشْکرُونَ[57] این آیه نیز، دلالت دارد براینکه هزاران تن مردند ودوباره زنده شدند و در روایات آمده است که حتی یک نفر هم مرده باقی نماند و همه زنده شدند.[58] مورد دیگر، داستان گروهی از بنی اسرائیل که به حضرت موسی× گفتند:ما تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدا آنان را با صاعقهای هلاک کرد وسپس به درخواست حضرت موسی× دوباره آنها را زنده ساخت.[59]خداوند می­فرماید: ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسَی لَن نُّؤْمِنَ لَک حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ*ثُمَّ بَعَثْنَاکم مِّن بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ[60]

پس،ازمجموع آیات به دست میآید که معاد، نه محال ذاتی است و نه محال وقوعی. محال ذاتی نیست؛ زیرا مستلزم تناقض نیست. تناقض این است که بگوییم فرد درحالی که زنده است، مرده است، ولی اینکه پس از مرگ دوباره زنده شود تناقض نیست. پس معاد محال ذاتی نیست. محال وقوعی نیز نیست؛ زیرا چیزی مانع آن نمی­شود.[61]

معاد وعده حتمی و تخلف ناپذیر خداوند

خداوند متعال به ذکر این پدیده­های مشابه اکتفا ننموده، بلکه صریحاً وقوع معاد و قیامت را درآیات بی شماری تأکید می­فرماید که قطعاً معاد محقق خواهد شد. بنابراین بعد از بیان وقوع معاد که محال نیست، به دلیل تعبدی ضرورت معاد می­رسیم که بوسیله آیات متعددی از قرآن استنباط می­شود.دلیل تعبدی بدین صورت است که وقتی دانستیم قرآن کلام خداست و او می­فرماید قطعاً معاد محقق خواهد شد، حجت بر فرد تمام است و باید به قیامت و معاد ایمان بیاورد. علامه مصباح آیاتی که مستند این دلیل تعبدی می­باشد را درچند دسته قرار می­دهد.اول آیاتی که، با تأکید بسیار می­فرماید رستاخیز واقع می­شود و در آن تردیدی نیست و به پیامبر دستور سوگند خوردن می­دهد.[62]

از جمله:﴿وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لاَ تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتَأْتِینَّکمْ عَالِمِ الْغَیبِ لاَ یعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِی الأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذَلِک وَلاَ أَکبَرُ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُّبِینٍ[63]

آیه در پاسخ منکران معاد،جواب را با قسم و لام و نون تأکید ثقیله بیان می­کند. یعنی انواع ادوات تأکید را به کار برده تا بگویدکه حتماً قیامت برپا خواهد شد.[64]دسته دوم آیاتی که دلالت دارد بر اینکه بر خدا، آوردن قیامت، لازم است و ایمان به آن جزء اهداف انبیاء است.[65]خداوند آوردن قیامت را لازم می­شمرد:﴿وَأَنَّ عَلَیهِ النَّشْأَةَ الأُْخْری[66]

دسته سوم آیاتی که اعتقاد به قیامت را هم ردیف با اعتقاد و ایمان به الله قرار می­دهد.چنانکه گویی دوکفّه یک ترازو هستند وسعادت و فلاح افراد را درگرو ایمان و یقین به آخرت و معاد می­داند.[67] خداوند ایمان به آخرت را در کنار ایمان به خداوند قرار داده است.﴿مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیوْمِ الآْخِرِ[68]

می­دانیم هیچ امری در زبان قرآن و اصولاً همهی کتب آسمانی، مهم تر از ایمان به خدا نیست و اگر چیزی جفت و قرین آن قرار گیرد از اهمیت ویژهای برخوردار است.[69] بنابراین معاد و قیامت اهمیت بسزایی در زندگی انسان دارند و باتوجه به اینکه این امر درقرآن که حقانیتش ثابت شده بیان گردیده، هیچ کس عذری برای نپذیرفتن آن ندارد و تعبداً  نیز باید آن را قبول نماید. مگرکسی که قصوری درعقلش باشد و یا به علت دیگری نتواند پی به حقانیت آن ببرد.

شبهات معاد و پاسخ آنها

آیات احتجاجی­که درپاسخ منکران معاد بیان شد، نشان می­دهد افرادی نسبت به معاد شبهه داشته­اند که آیا اصلا واقع خواهد شد یا خیر؟ چگونه انسان بعد از مرگ زنده می­شود درحالی که بدن او پوسیده و اجزاء آن پراکنده شده است؟ خداوند چگونه این افراد را زنده می­کند؟ قرآن با بیان آیاتی از قبیل معرفی نمونه­های مشابه معاد، بیان علم و قدرت خداوند بر انجام امور، به این شبهات پاسخ داده است. علامه مصباح شبهات را در سه دسته قرار داده می­دهد: دسته اول شبهات فلسفی، دوم شبهات مرتبط با علم فاعل و دسته سوم شبهات پیرامون قدرت فاعل است.

شبهه فلسفی اعاده معدوم

مسئله اعاده معدوم را نخستین بار متکلمان مطرح کردند و بعد به فلسفه راه یافت. برخی از متکلمان می­پنداشتند معاد که یکی از ارکان مهم ادیان الهی است، نوعی اعاده معدوم است و لذا علاوه بر جایز دانستن اعاده معدوم، نوعش را نیز حتمی می­دانند،اما فلاسفه و برخی دیگر از متکلمان، قائل به امتناع اعاده معدوم شدند و آن را امری بدیهی و ضروری دانستند؛ زیرا اعاده معدوم یعنی شیئی­که موجود بوده و سپس معدوم شده، خودش به عینه با تمام خصوصیات دوباره موجود شود. مخالفان امتناع اعاده معدوم دلایل زیادی در رد آن اقامه کرده اند از جمله اینکه؛ اگر بتوانیم شیء را با تمام خصوصیات، بعد از معدوم شدن بازگردانیم، باید بتوانیم مشابه آن را که تمام خصوصیات آن شیء را دارد، در ابتدا ایجاد کنیم؛ زیرا حکم الأمثال فی مایجوز و فی ما لایجوز واحد است، درحالی که این امر محال است زیرا سبب می­شود دو شیء، از همان جهت که دو شیء هستند یک شیء باشند که امری محال است. پس اعاده معدوم نداریم.[70]

عمده دلیل­ طرح آن درکتب کلامی این است که برخی از متکلمین، موت را نوعی انعدام می­دانند و قائل هستند انسان با مردن معدوم می­شود و بنابراین زندهشدن انسان در قیامت اعاده معدوم است، پس اعتقاد به معاد و زندهشدن دوباره انسان در قیامت مستلزم اعتقاد به امکان اعاده معدوم است.[71] برخلاف فلاسفه که اعاده معدوم را محال می­شمارند و قائل هستند معاد اعاده معدوم نیست. از نظر فلاسفه، موت انعدام نیست، زیرا روح انسان که همانا شخصیت و هویت انسان به او وابسته است، پس از موت درجهانی دیگر باقی می­ماند و موت تنها مفارقت و جدایی روح از بدن و انتقال آن از نشئه­ای به نشئه دیگر است.طبعاً معاد نیز وجود جدید نفس و اعاده معدوم نیست، بلکه تنها برگشتن روح به بدن و زندهشدن دوباره بدن است.پس اعتقاد به معاد مستلزم اعتقاد به امکان اعاده معدوم نیست. فلاسفه دلیل امتناع اعاده معدوم را فاصله شدن عدم بین وجود شیء می­دانند که امری محال است. لذا می­گویند اعاده معدوم محال است.[72]     

این شبهه به صورت صریح در قرآن مطرح نشده،اما از محتوای برخی آیات می­توان پی به وجود این شبهه در ذهن افراد برد.شبهه اعاده معدوم از اینجا سرچشمه می­گیرد که افراد تصور کرده­اند هنگامی که انسان مرد، از بین می رود لذا وقتی قرار است معادی باشد و انسان دوباره برگردد، این بازگشت مجدد، بازگشت شیء معدوم شده است، لذا آن را محال می­دانند. علامه مصباح شبهه اعاده معدوم را با بیان آیه ای از قرآن آغاز می­نماید که خداوند متعال می­فرماید:﴿وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الأَرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ[73] درباره این آیه دو احتمال وجود دارد: اول اینکه از قبیل همان استبعادات و نظیر آیههای دیگراست. دوم همان شبهه اعاده معدوم است.یعنی شاید درمیان منکران رستاخیز، در همان روزگاران گذشته که قرآن نقل می­فرماید، افرادی از اهل استدلال نیز بودهاند و این شبهه برای آنان مطرح بوده است.

مراجعه به آیات قرآن پاسخ صحیح پیرامون این شبهه را روشن می­سازد. خداوند در پاسخ افرادی که می­گفتند: چگونه ممکن است انسان، بعداز متلاشی شدن بدنش مجدّداً زنده شود؟پاسخ می­دهد بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می­گیرد؛سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمی­گردانند.[74] مفاد پاسخ این است که قوام هویت شما به روحتان است نه به اندام های بدنتان که در زمین پراکنده می­شود. با دقت دراین گفتگو مشخص می­شود منشأ انکار معاد از سوی کافران، همان شبهه امتناع اعاده معدوم است. زیرا آنان می­پنداشتند انسان همین بدن مادی است که با مرگ متلاشی و نابود می­گردد و اگر مجدداً زنده شود، انسان دیگری خواهد بود. زیرا برگرداندن موجودی که معدوم شده محال است و امکان ذاتی ندارد.لذا کافران می­گفتند:چگونه ممکن است فرد بعد از مرگ دوباره زنده شود؟! پاسخی که خداوند به آنها می­دهد شبهه را برطرف می­نماید زیرا خداوند هویت شخصی هرانسانی را بستگی به روح او می­داند، لذا وقتی روح انسان باقی است، هویت انسان باقی می­ماند و از بین نمی­رود تا نیازمند به اعاده باشیم. به دیگر سخن: معاد، اعاده «معدوم» نیست بلکه جدا شدن روح از بدن و سپس بازگشت «روح موجود» است.[75]

شبهه عدم قابلیت بدن برای حیات مجدد

شبهه اعاده معدوم، مربوط به امکان ذاتی معاد بود که اصلاً معاد ذاتاً قابلیت تحقق دارد یا خیر؟ اما این شبهه، ناظر به امکان وقوعی آن است. علامه مصباح شبهه را اینگونه توضیح می­دهد که هر چند بازگشت روح به بدن، محال عقلی نیست و در فرض آن، تناقضی وجود ندارد. اما وقوع آن، مشروط به قابلیت بدن است. ما انسان ها وقتی به آفرینش خود توجه می­کنیم، می­بینیم که پدیدآمدنِ حیات، منوط به اسباب و شرایط خاصّی است که می­بایست تدریجاً فراهم شود مثلاً نطفهای در رَحمِ، قرار گیرد و شرایط مناسبی برای رشد آن، وجود داشته باشد تا کم کم جنین کامل شود و به صورت انسان در آید، ولی بدنی که متلاشی شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد؛ لذا معاد واقع نمی­شود.

پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا، تنها نظام ممکن نیست. اسباب و عللی که در این جهان، براساس تجربه، شناخته می­شوند، اسباب و علل انحصاری نیستند. شاهد این کلام، پدیده های حیاتی خارق العاده­ای مانند زنده شدن بعضی از حیوانات و انسانهاست، که در همین جهان رخ داده و در آیات قرآن نیز به آنها اشاره شده است.[76]

شبهه درباره قدرت فاعل

در تحقق هرامری حداقل دو چیز لازم است، فاعلی که آن را انجام دهد وقابلی که کار بر روی آن انجام شود و آن کار را بپذیرد. شبهه عدم قابلیت بدن برای حیات مجدّد، اشاره به جنبه قابلیت قابل دارد و این شبهه درراستای فاعلیت فاعل است.کسانی که این شبهه را مطرح می­کنند درمقام مقایسه خداوند با خود برآمده­اند، لذا این شبهه در ذهن آنها شکل گرفته است.این افراد می­گویند: برای تحقّق یک پدیده، علاوه بر امکان ذاتی و قابلیت قابل، قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟! این افراد قدرت نامتناهی الهی را نشناخته بودند، و قدرت خداوند را با قدرت خودشان مقایسه می­کردند. پاسخ این است که قدرت الهی، حدّ و مرزی ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعی تعلّق میگیرد،[77] چنانکه این جهان هستی را با این همه عظمت خیره کننده،آفریده است.خداوند می­فرماید:﴿أَ وَ لَمْ یرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یعْی بِخَلْقِهِنَّ بِقادِر عَلی أَنْ یحْیی الْمَوْتی بَلی إِنَّهُ عَلی کلِّ شَیء قَدِیرٌ[78] علاوه براین، آفرینش مجدّد، سختتر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشتری ندارد بلکه می­توان گفت ازآن هم آسان تر است زیرا چیزی بیش از بازگشت روح موجود نیست.﴿فَسَیقُولُونَ مَنْ یعِیدُنا قُلِ الَّذِی فَطَرَکمْ أَوَّلَ مَرَّة فَسَینْغِضُونَ إِلَیک رُؤُسَهُمْ[79] در نهایت خداوند به صورت صریح درآیه دیگری می­فرمایند بازگرداندن افراد بعد از مرگ آسان تر است.﴿وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیهِ.[80] همه این آیات برای دفع شبهه ای بود که گفتند:چه کسی قدرت بر زنده کردن دوباره انسانها دارد؟پاسخ این است: همان کسی که نخستین بار به انسانها حیات بخشید و همان کسی که جهانِ با این عظمت را آفرید قدرت بر زنده کردن دوباره انسان دارد.[81]

شبهه درباره علم فاعل

یکی دیگر ازشبهات، این است که چون روح بخواهد به بدن برگردد، خدا از کجا می­داند که کدام روح از آنِ کدام بدن است؛ زیرا از بدنها هیچ به جای نمانده و احیا و اعاده حیات برای رسیدن به نتایج اعمال قبلی است. خدا انبوه اعمال این همه خلایق را از کجا می­داند؟چه می­داند که هرکس چه انجام داده است؟ چگونه همه کارهای خوب و بد را به یاد داشته باشد تا پاداش وکیفر درخوری به هر یک از آنها بدهد.چگونه ممکن است انسانی که خاک شده و ذرات آنها در هم آمیخته شده را از یکدیگر باز شناخت؟چگونه می­توان همه رفتارهای انسان­ها را در طول هزاران بلکه میلیون­ها سال، ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگی نمود؟

آری،شبهه درواقع مربوط به علم است؛ یعنی پس از دانستن اینکه خدا قدرت دارد، ماده هم امکان پذیرش مجدد روح را دارد، علم به اینکه کدام روح از کدام بدن است، مورد شبهه قرار می­گیرد. این شبهه هم ازطرف کسانی مطرح شده که علم نامتناهی الهی را نشناخته بودند و آن را به علوم ناقص و محدود خودشان قیاس می­کردند. در سه آیه، بیان متناسب با این شبهه و پاسخ آن وجود دارد:

در یک مورد سخنی از فرعون نقل شده است؛ هنگامی که حضرت موسی× او را به دین حق فراخواند که قوام آن به توحیدومعاد است،گفت:«پس تکلیف نسل هاى گذشته (که به اینها ایمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» حضرت موسی× گفت:«آگاهى مربوط به آنها، نزد پروردگارم درکتابى ثبت است؛ پروردگارم هرگز گمراه نمى‏شود، و فراموش نمى‏کند (و آنچه شایسته آنهاست به ایشان مى‏دهد).[82] جواب فرعون این است که: بگو دانش آن نزد پروردگار من است که نه گمراه می­شود و نه فراموش می­کند. بنابراین، جهت و سوی سؤال این است که چه کسی می­داند کدام بدن مال کدام انسان است با اینکه علامت و تشخصی باقی نمانده است؟حاصل آنکه: خدای متعال هم بدنها را می­شناسد و هم اعمال همه را می­داند.

درپاسخ به کسانی که آمدن قیامت را بعید می­دانستند می­فرماید:حتماً قیامت برپا خواهد شد و در ذیل آیه، گویی برای رفع این شبهه که او چه می­داند که هر بدن از آن کدام روح است، به اصطلاح دفع دخل مقدّر کرده و از پیش پاسخ فرموده است:او از همه چیز حتی اگر کوچکتر از ذرهای باشد درهمه آسمانها و زمین آگاه است و نهتنها ذات او به این همه علم دارد، بلکه همه چیز، همه این معلومات نسبت به اشیای عالم، در کتابی نیز منعکس است و اگر مثلاً فرشتگان هم به این کتاب اشراف یابند، آن معلومات را خواهند دانست.﴿وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لاَ تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتَأْتِینَّکمْ عَالِمِ الْغَیبِ لاَ یعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِی الأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذَلِک وَلاَ أَکبَرُ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُّبِینٍ[83] آیه سوم، در پاسخ به منکران معاد آمده که می­گفتند: آیا هنگامى که مُردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگى باز می­گردیم)؟! و دوباره زنده شدن را بازگشتی دور و بعید می­دانستند،خداوند می­فرماید:﴿قَدْعَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا کتَابٌ حَفِیظٌ[84] از این آیه می­توان استنباط کرد که شبهه آنان یا دستکم یکی از وجوه شبهه آنها، در مورد علم است.خداوند درپاسخ آنها میفرماید: میدانیم چقدر از ایشان را زمین میکاهد(یعنی خاک میشوند)، و نزد ما لوح محفوظی است که این همه در آن ثبت است.[85] پس شبهه این افراد پیرامون عدم علم فاعل به بازگشت انسان بعد از مرگ بی اساس بوده و علم بی پایان خداوند بر همه اشیاء احاطه دارد و معاد امری حتمی است.

نتیجه

راه­های اثبات معاد، دلیل عقلی از قبیل برهان حکمت و عدالت و دلیل نقلی مانند بسیاری از نمونه­های مشابه معاد که در آیات قرآن به آنها اشاره شده است؛ می­باشد. بیان این امور مشابه  درجهت رفع استبعاد معاد مفید فایده است. آنچه برخی افراد تصور کرده­اند که برهان عدالت، برهان یقینی نیست و استدلال جدلی می­باشد، صحیح نیست؛ زیرا در این برهان از مفاهیم ارزشی استفاده شده است که متکی به واقعیت حقیقی می­باشند و این مسئله منافاتی با برهانی بودن آن ندارد.

 اما همچنان در ذهن برخی افراد شبهه وجود دارد که آیا اصلا محال ذاتاً ممکن است یا خیر؟ لذا شبهه اعاده معدوم را بیان کرده­اند و معاد را نوعی اعاده معدوم می­دانند. با بررسی این شبهه روشن شد معاد اعاده معدوم نیست که محال باشد؛ بلکه بازگشت روحِ موجود است.سایر شبهات مطرح درباره معاد، همگی ناظر به امکان وقوعی معاد است که با بیان امور مشابه معاد، پاسخ این دسته از شبهات واضح است. زیرا وقتی امری شبیه معاد درهمین جهان رخ دهد، وقوع معاد امری محال نخواهد بود.«حکم الأمثال فی مایجوز و فی ما لایجوز واحد». ازسوی دیگر نیز این شبهات علم و قدرت بی پایان خداوند را نادیده گرفته و براین اساس مطرح شده است. لذا با توجه افراد به علم و قدرت بی نهایت خداوند این شبهات نیازی به پاسخ ندارند.


[1].جاثیه/32

[2].مصباح یزدی،محمدتقی،اخلاق در قرآن، ج2،ص102؛همو،نظریه حقوقی اسلام،ج1،ص 28ـ26.

[3].فرقان/11

[4].مصباح یزدی،محمدتقی،نقش تقلید در زندگی انسان،ص119ـ 118؛همو،رستگاران،ص224ـ223.

[5].تغابن/7

[6].مطففین/5ـ4

[7].مصباح یزدی،محمدتقی،چکیده­ای از اندیشه های بنیادین اسلامی،ص71؛همو، نقش تقلید در زندگی انسان،ص84ـ83 و122ـ 120؛ همو، عبرتهای خرداد،ص192؛همو،آموزش عقاید،ص174ـ173.

[8] .مصباح یزدی،محمدتقی، نظریه حقوقی اسلام، ج1،ص 52ـ47 و63؛همو،معارف قرآن،ص173ـ161و481.   

[9].رعد/2

[10].مصباح یزدی،محمدتقی، انسان شناسی در قرآن،ص223؛همو،معارف قرآن،ص477؛همو،آموزش عقاید،ص364.

[11].آل­عمران/190

[12].ص/27؛انبیاء/ 18ـ16؛مومنون/115

[13].انعام/73

[14].دخان/39ـ38

[15].آل­عمران/191

[16].مومنون/115

[17].مصباح یزدی،محمدتقی،نظریه حقوقی اسلام،ج1،ص48ـ47؛همو،معارف قرآن،ص173ـ167؛همو،آموزش عقاید،ص388.   

[18].روم/8

[19].مصباح یزدی،محمدتقی،انسان شناسی در قرآن،ص222؛همو،معارف قرآن،ص476.

[20].همو،به سوی خودسازی،ص105.

[21].همو،معارف قرآن،ص386؛همو، به سوی او،ص193؛همو،به سوی خودسازی،ص57 ـ33و111ـ100.

[22].مؤمنون/115

[23].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص389ـ388؛همو،آیین پرواز1،ص121ـ120؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،ج4، ص623؛ طوسی،محمدبن­حسن،التبیان ،ج3،ص81؛مکارم شیرازی،ناصر،المعاد و عالم الآخرة،ص146.

[24].آل­عمران/191

[25].بقره/96

[26].ق/34

[27].مصباح یزدی،محمدتقی،به سوی خودسازی،ص117ـ112؛همو،انسان سازی در قرآن،ص238ـ234؛ همو،آموزش عقاید،ص365.  

[28].بقره/25

[29].مصباح یزدی،محمدتقی،معارف قرآن،ص478.

[30].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص165و366؛همو،حقوق و سیاست درقرآن،ص128ـ127؛همو،به سوی تو،ص199ـ196؛ همو،تهاجم فرهنگی،ص82ـ81؛همو،جنگ وجهاد درقرآن،ص33ـ32؛همو،شکوه نجوا،ص96ـ95؛ همو، درپرتوولایت،ص58؛همو، جامی اززلال کوثر،ص87ـ86؛همو،عروج تا بی نهایت،ص153ـ152؛ همو،اصلاحات ریشه ها و تیشه ها،ص68ـ67؛ همو، طوفان فتنه و کشتی بصیرت،ص45؛ همو، جامعه و تاریخ از نگاه قرآن،ص224.

[31].بقره/286،هود/118،نساء/170،یونس/99،اسراء/15،کهف/29،انفال/53،رعد/11،شوری/8،،یونس/44،زخرف/20،زمر/41،روم/44،فصلت/40، جاثیه/15؛ هاشمی رفسنجانی،اکبر، فرهنگ قرآن2،ص450ـ 444

[32].این مقدمه قابل انطباق بربرخی آیات قرآن می­باشد:آل­عمران/178،روم/41؛مکارم شیرازی،ناصر،نمونه، ج3،ص 182؛طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج4،ص79

[33].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص164؛همو،انسان شناسی درقرآن،ص225؛همو،معارف قرآن،ص479.

[34].ص/28

[35].جاثیه/22ـ21

[36].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص390ـ389؛همو،انسان شناسی درقرآن،ص227ـ226؛همو،معارف قرآن،ص479ـ478؛ طبرسی،فضل­بن­حسن،مجمع البیان،ج7،ص738و ج8،ص823؛طباطبائی،محمدحسین،المیزان،ج17،ص197ـ196.

[37].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش فلسفه،ج1،درس15.  

[38].همو،معارف قرآن،ص481ـ480؛الساعدی،شاکرعطیه،المعاد الجسمانی،ص165.

[39].بقره/111،انبیاء/24،نمل/64

[40].مؤمنون/117،نساء/157،انعام/148،كهف/5،حج/71،روم/29،لقمان/20،غافر/42،زخرف/20،نجم/28،انشقاق/14

[41].جاثيه/24

[42].قصص/39،كهف/36،ص/27،جاثيه/32،انشقاق/14

[43].قیامة/5

[44].روم/10،مطفّفين/14ـ10

[45].نحل/38

[46].هود/7،اسراء/51،صافات/16و53،دخان/36ـ34،احقاف/18،ق/3، واقعه/ 48ـ47،مطفّفین/13ـ12،نازعات/10ـ11

[47].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص372ـ371؛همو،انسان شناسی درقرآن،ص194ـ191؛همو،نقش تقلید درزندگی انسان، ص120؛همو،معارف قرآن،ص 449ـ446.

[48].طباطبائی،محمدحسین،بدایةالحکمة،ص24.

[49].اعراف/57،حج/6ـ5،روم/19،فاطر/ 9،فصلت/39،زخرف/11،ق/11

[50].روم/50.مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص373.

[51].کهف/21؛طباطبائی،محمدحسین،المیزان،ج13،ص265ـ263.

[52].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص374.

[53].یس/78؛ طباطبائی،محمدحسین،المیزان، ج17،ص111.

[54].قیامة/ 6ـ3؛طبرسی،فضل­بن­حسن،مجمع البیان،ج10،ص597.

[55].مصباح یزدی،محمدتقی،کاوش ها و چالش ها،ج1،ص 89؛همو،نقش تقلید در زندگی انسان،ص120؛همو،معارف قرآن،ص337 ـ324.

[56].بقره/259

[57].بقره/243

[58].عروسى حويزى،عبدعلى­بن­جمعه‏،نور الثقلين،ج1،ص241؛ مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار،ج6،ص122؛كلينى،محمدبن يعقوب­بن­اسحاق، الکافی،ج8،ص 198.

[59].مصباح یزدی،محمدتقی،آموزش عقاید،ص375ـ375؛همو،انسان شناسی در قرآن،ص208ـ204؛همو، معارف قرآن،ص 467ـ458.

[60].بقره/ 56ـ55

[61].همو،انسان شناسی در قرآن، ص209.

[62].تغابن/7،نحل/ 38، لقمان/33، فاطر/5، يونس/53، زمر/20، لقمان/9، نساء/122،آل عمران/9، مؤمن/ 59، شوري/7، جاثيه/32

[63].سبأ/3

[64].مصباح یزدی،محمدتقی،معارف قرآن،ص470؛همو،انسان شناسی در قرآن،ص215ـ213.

[65].انبياء/103،واقعه/95، غافر/15،رعد/2،شوری/7

[66].نجم/47

[67].بقره/4،آل­عمران/114،نساء/162،مائده/69،توبه/45،نور/2،احزاب/21،ممتحنه/6،مجادله/22،لقمان/4،اسراء/10

[68].بقره/62

[69].مصباح یزدی،محمدتقی، معارف قرآن،ص474ـ471.همو،آموزش عقاید،ص388ـ387.همو، انسان شناسی در قرآن،ص220ـ217.   

[70].آخوندی،محمدحسین، درسایه سارحکمت شرح و توضیح بدایة الحکمة،ص78ـ77؛مصباح یزدی،محمدتقی،شرح نهایة الحکمة، ج1،ص222ـ207.

[71].لاهیجی،عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام،ج1،ص 127؛ تفتازانى،سعد الدين،شرح المقاصد،ج5،ص 88ـ82؛ ايجی،مير سيد شريف‏،شرح المواقف،ج8،ص 289.

[72].شیرازی،صدرالدین محمد،الشواهد الربوبیة،ص270؛همو،الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة،ج1،ص 356؛طباطبائی، محمدحسین،ترجمه وشرح نهایة الحکمة،ج1،ص155؛سبزواری،ملاهادی، شرح المنظومة،ج5،ص 344؛الکاتبی،نجم­الدین­علی،حکمة العین وشرحه،ص63.    

[73].سجده/10

[74].سجده/11ـ10

[75].مصباح یزدی،محمدتقی،معارف قرآن،ص449؛همو،انسان شناسی در قرآن،ص195؛همو،آموزش عقاید،ص379؛همو، شرح نهایة الحکمة،ج1،ص208ـ207.

[76].همو، آموزش عقاید،ص379.پدیده­های خارق العاده در قسمت براهین نقلی باعنوان پدیده­های مشابه معاد، مبسوط بیان گردیده­است.

[77].یس/79،اسراء/ 99،صافّات/11،نازعات/27،حج/5،روم/50،عنكبوت/20ـ19،ق/15،طارق/8ـ5،واقعه/62،قيامه40ـ36

[78].احقاف/33؛مکارم شیرازی،ناصر،تفسیرنمونه،ج21،ص376ـ375.

[79].اسراء/51؛طبرسی،فضل­بن­حسن،مجمع البیان، ج6،ص 648. 

[80].روم/27،طباطبائی،محمدحسین،المیزان، ج16،ص173ـ172.

[81].مصباح یزدی،محمدتقی،معارف قرآن،ص451ـ450؛همو، آموزش عقاید،ص381ـ380؛همو،انسان شناسی در قرآن،ص 198ـ196.

[82].طه/52ـ51

[83].سبأ/3؛مصباح یزدی،محمدتقی،انسان شناسی در قرآن،ص213.

[84].ق/4

[85].مصباح یزدی،محمدتقی،معارف قرآن،ص455؛همو، آموزش عقاید،ص382ـ381؛همو،انسان شناسی در قرآن،ص204ـ203. 

 

منابع

1.       ايجی،مير سيد شريف‏، شرح المواقف،تصحیح بدرالدین نعسانی،چاپ اول،شریف رضی،قم،1325ق

2.       آخوندی،محمدحسین، درسایه سار حکمت شرح و توضیح بدایة الحکمة،چاپ دوم،هاجر،قم،1386ش

3.       تفتازانى،سعدالدين، شرح المقاصد،تحقیق عبد الرحمن عميره‏،چاپ اول،شریف رضی،قم،1409ق

4.      الساعدی،شاکرعطیه، المعاد الجسمانی،چاپ اول، قم،المركزالعالمی للدراسات الإسلامیة، 1426ق

5.      سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، تصحیح حسن حسن زاده آملی،ناب،تهران،1422ق

6.      شیرازی،صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة،مصطفوی،قم،1368ش

7.       ــــــــــــــــــــــ ، الشواهد الربوبیة،تصحیح جلال الدین آشتیانی،مرکز نشر دانشگاهی،بی جا،1360ش

8.       طباطبائی،محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن،چاپ پنجم،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،قم،1417ق 

9.       ـــــــــــــــــــ ،بدایة الحکمة،مؤسسه نشر اسلامی،قم،بی تا

10.   ـــــــــــــــــــ،ترجمه و شرح نهایة الحکمة،بوستان کتاب،قم،1387ش

11.   طبرسی فضل­بن­حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن،تحقیق محمدجواد بلاغی، چاپ سوم،ناصرخسرو، تهران،1372ش

12.   طوسی،محمدبن­حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، تحقیق احمد قیصرعاملی،چاپ اول،داراحیاء التراث العربی،بیروت،بی تا

13.   عروسى حويزى،عبد على­بن­جمعه، نور الثقلين،تحقیق هاشم رسولی محلاتی،چاپ چهارم،اسماعیلیان،قم‏،1415ق

14.  الکاتبی،نجم الدین علی، حکمة العین وشرحه،تصحیح جعفر زاهدی،دانشگاه فردوسی،مشهد،1353ش

15. كلينى،محمدبن­يعقوب­بن­اسحاق، الکافی،تصحیح علی اکبر غفاری،چاپ چهارم،دارالکتب الاسلامیه،تهران،1407ق

16.  لاهیجی،عبدالرزاق ، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام،مهدوی،اصفهان،بی تا

17.   مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الأطهار،چاپ دوم،بیروت،دار إحیاء التراث العربی،1403 ق

18.   مصباح یزدی، محمدتقی، آیین پرواز1،تلخیص جواد محدثی،چاپ هفتم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1390ش

19. ـــــــــــــــــــــ، آموزش عقاید، چاپ هفدهم،تهران،چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی،1384ش

20.   ــــــــــــــــــــــ، آموزش فلسفه،چاپ چهارم،تهران،مؤسسه انتشارات امیرکبیر شرکت چاپ و نشر بین الملل،1383 ش

21.   ـــــــــــــــــــــ،اخلاق در قرآن،تحقیق محمدحسین اسکندری،چاپ پنجم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1391ش

22.   ـــــــــــــــــــــ، اصلاحات ریشه ها و تیشه ها،چاپ سوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی& ، 1386ش

23.   ــــــــــــــــــــــ،انسان سازی در قرآن،تنظیم محمود فتحعلی،چاپ سوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1390ش

24.  ــــــــــــــــــــــ،انسان شناسی در قرآن،تنظیم محمود فتحعلی،چاپ سوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1390ش

25.  ــــــــــــــــــــــ، به سوی او،تحقیق محمدمهدی نادری قمی،چاپ چهارم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1390ش

26.  ــــــــــــــــــــــ، به سوی تو،تحقیق کریم سبحانی،چاپ اول،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1383 ش

27.   ــــــــــــــــــــــ، به سوی خودسازی،نگارش کریم سبحانی،چاپ چهارم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1384ش

28.   ــــــــــــــــــــــ، تهاجم فرهنگی ،تحقیق عبدالجواد ابراهیمی،چاپ هشتم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1387ش

29.   ــــــــــــــــــــــ، جامعه و تاریخ از نگاه قرآن،چاپ اول،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1390ش

30.   ــــــــــــــــــــــ، جامی از زلال کوثر،نگارش محمدباقر حیدری،چاپ دوازدهم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1389ش

31.   ــــــــــــــــــــــ، جنگ و جهاد درقرآن ،نگارش محمدحسین اسکندری و محمدمهدی نادری قمی،چاپ دوم، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1383 ش

32.   ــــــــــــــــــــــ، چکیده­ای از اندیشه های بنیادین اسلامی،ترجمه و تدوین حسینعلی عربی - محمدمهدی نادری قمی،چاپ ششم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1391ش

33.   ــــــــــــــــــــــ، حقوق و سیاست در قرآن،نگارش محمد شهرایی،چاپ چهارم، قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&1391ش

34.  ــــــــــــــــــــــ، درپرتو ولایت،نگارش محمدمهدی نادری قمی،چاپ دوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1383ش

35.  ــــــــــــــــــــــ، رستگاران،تدوین محمدمهدی نادری قمی،چاپ سوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1388ش

36.  ــــــــــــــــــــــ، شرح نهایة الحکمة،تحقیق عبدالرسول عبودیت،چاپ سوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1391ش

37.   ــــــــــــــــــــــ،  شکوه نجوا،تنظیم محمدرضا غیاثی کرمانی،چاپ پنجم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&، 1391ش

38.   ــــــــــــــــــــــ، طوفان فتنه و کشتی بصیرت،تدوین غلامعلی عزیزی کیا،چاپ پنجم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1391ش

39.   ــــــــــــــــــــــ،  عبرتهای خرداد، تدوین علیرضا تاجیک و سیدحسین شفیعی،چاپ سوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1389ش

40.  ــــــــــــــــــــــ، عروج تا بی نهایت،تنظیم محمدرضا غیاثی کرمانی،چاپ ششم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1391ش

41.  ــــــــــــــــــــــ، کاوش ها و چالش ها،تحقیق محمدمهدی نادری قمی،چاپ سوم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1382ش

42.  ــــــــــــــــــــــ، معارف قرآن(3ـ1)،چاپ چهارم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1391ش

43.  ــــــــــــــــــــــ،  نظریه حقوقی اسلام،تحقیق محمدمهدی نادری قمی ومحمدمهدی کریمی نیا،چاپ پنجم،قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1391ش

44.  ــــــــــــــــــــــ، نقش تقلید در زندگی انسان ،تحقیق کریم سبحانی،چاپ پنجم،قم،مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی&،1388ش

45.  مطهری،مرتضی،مجموعه آثار،صدرا،تهران،بی تا

46.  مکارم شیرازی،ناصر،المعاد و عالم الآخرة، قم،مدرسه امام علی­ابن­ابی­طالب ×،1425ق

47.  مکارم شیرازی،ناصر،تفسیرنمونه،چاپ اول،تهران،دارالکتب الاسلامیه،1374ش

 

48.  هاشمی رفسنجانی،اکبر،محققان، فرهنگ قرآن2،چاپ سوم،قم،بوستان کتاب،1386ش


 

آمار بازدید

  • بازدید این صفحه : 478

  • بازدید امروز : 39

  • کل بازدید : 987460

  • بازدیدکنندگان آنلاين : 1

اطلاعات تماس

  • آدرس: خیابان کوی نصر(گیشای سابق)-نبش فاضل شرقی-پلاک 19

  • تلفن: 88241491-88240932

  • نمابر: 88484803

  •                

صفحه اصلی|درباره ما|تماس با ما

.تمامی حقوق این سایت متعلق به مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام می باشد