مقدمه

نزول قرآن از مباحث علوم قرآنی است و از دیرباز تا کنون مورد توجه دانشمندان ، مفسران و پژوهشگران علوم قرآن قرار داشته است.پیرامون نزول قرآن سه طایفه آیه وجود دارد، سوره بقره ماه نزول قرآن رامشخص می کند، آیات ابتدایی سوره دخان به اصل شب قدر و سوره قدربه معرفی آن شب می پردازد.مفسران شیعه و اهل تسنن در ذیل این سه دسته به بررسی و تبین نزول قرآن پرداخته اند.

 درخصوص همین موضوع پایان نامه ومقالاتی به این شرح یافت گردید:

-  «پژوهشی در باره چگونگی نزول قرآن» ید الله دوز دوزانی

- « نزول قرآن » ناصر رسولی بیرامی

- «بررسی نظریه کیفیت نزول قرآن» محمد هادی مؤذن جامی

- «تفسیر تطبیقی آیات ابتدایی سوره دخان با تکیه بر مسأله نزول قرآن» رضا مؤدب و کامران اویسی

این پژوهش درصدد است به روش تطبیقی در آراء مفسران سنی: فخر رازی و زمخشری و مفسران شیعی: علامه طباطبائی و علامه جوادی آملی نزول قرآن را بررسی نماید و تاکنون پژوهشی که نزول قرآن را در کتب تفسیری مورد نظر مقاله حاضر بررسی کرده باشد، یافت نگردید.

اصلی ترین پرسشی که این مقاله به دنبال پاسخش می باشد، این است که نزول قرآن دفعی یا تدریجی می باشد؟ در کنار آن به این سوالات پاسخگو خواهد بود:  شب قدر چیست؟ چرا شب قدر مخفی مانده است؟ به چه دلیل شب قدر قبل از اسلام وجود داشته است؟

آیاتی که درباره نزول قرآن کریم است گاهی ماه نزول را مشخص کرده است "شَهرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى‏ وَ الْفُرْقَان"(سوره بقره، آیه185) ماه رمضان [همان ماهى است‏] كه قرآن به عنوان راهنماى مردم و نشانه‏هاى هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده است. و گاهی اصل لیلة پر برکت را مشخص کرده است "إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَيْلَةٍ مُّباَرَكَةٍ  إِنَّا كُنَّا مُنذِرِين"(سوره دخان، آیه3) همانا ما اين قرآن را در شبى پربركت نازل كرديم ما همواره انذاركننده بوده‏ايم‏. و گاهی لیلةمبارکه را معرفی می کند" إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْر" ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم‏. از آیات فوق نزول قرآن در شبی از شب های ماه مبارک رمضان، شب قدر معلوم می شود، ولی هیچکدام از این آیات در شب قدر نازل نشده است.

جهت رسیدن به مطلوب، مفاهیمی از سه آیه مرتبط با نزول قرآن  بررسی می گردد، از آن جمله (الکتاب)، (اللیله)، (القدر)، (نزول) می باشند.

 

دیدگاه مفسران درباره"الکتاب"

الکتاب: معروفٌ و الجمعُ کُتُبُ و کَتَبَ الشیءَ یَکتُبُهُ کَتباً و کِتاباً، ما کُتِبَ فیه ( ابن منظور، بی تا، ج5، ص3817)

نظرعلامه جوادی آملی این است که از آیه دوم سوره دخان" وَ الْكِتَابِ الْمُبِين" برداشت می شود که خداوند قسم خورده است، کتاب مبین در شب مبارکه قدرنازل شده است، و(ال) بر سر الکتاب عهد ذکری و ذهنی می باشد و منظور قرآن کریم است که خداوند به آن قسم خورده است، سوگند ثابت می کند قرآن در شب قدر نازل شده است (جوادی آملی، 1394ش، تفسر سوره دخان) نظر علامه طباطبایی همین است که (واو) برای قسم است و مراد از" الْكِتَابِ الْمُبِين" قرآن می باشد.(علامه طباطبایی،1363 ش، ج18، ص207) زمخشری در الکشاف مانند علامه جوادی آملی و طباطبایی نظر داده است.

فخر رازی در مفاتیح الغیب برای کتاب مبین چند وجه آورده است اول مراد از کتاب در آیه کتابهای انبیاء پیشین است طبق آیه"لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط"(سوره حدید، آیه25) به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا با مردم به انصاف برخيزند. دوم مراد از آن لوح محفوظ باشد همچنانکه در آیه " وَ إِنَّهُ فىِ أُمّ‏ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلى حَكِيم"(سوره زخرف، آیه4) و همانا كه آن در كتاب اصلى [لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پرحكمت است‏. سوم مراد به کتاب قرآن باشد و این نهایت تعظیم قرآن است. (مفاتیح الغیب،1420ق، ج27، ص652)

از چهار نظر مفسران آنچه بدست می آید، اینکه منظوراز " الْكِتَابِ الْمُبِين" قرآن کریم است، ونظر  فخر رازی که کتاب های انبیاء پیشین و لوح محفوظ بود با وجود (ال) عهد ذهنی بر سر "الکتاب" مناسب نمی باشد.

 

دیدگاه مفسران درباره "لیلة"

لیل و لیله به معنی شب جمعش لیال لیلات و لیائل است .( راغب اصفهانی،1385، ج3،ص137) اللیل عقیب النهار و مبدؤه من غروب الشمس،التهذیب: الیث: نقول العرب: هذه لیلة لیلاء إذا اشتدت ظلمتها( ابن منظور، ج5، ص4115)

کلمه ( لیلة) در سوره دخان با صفت (مبارکه) و در سوره قدر با مضاف الیه (قدر) آمده است علامه طباطبایی (لیلة مبارکة) را که قرآن در آن نازل شده است را شب قدر می داند این نظر را از آیه " إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْر" استنباط می کند، و منظور از مبارک بودن آن شب به این است که ظرفیت خیر کثیری را دارد لذا برکت در معنای خیر کثیر است و قرآن خیرکثیر و رحمت واسعه ای که همه خلائق را در بر میگیرد، لذا " لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهر" شب قدر از هزار ماه برتر است. (علامه طباطبایی، 1363ش، ج18، ص207)

علامه جوادی آملی آیه" إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْر" را معرفی لیلة مبارکه می دانند( علامه جوادی آملی، 1394ش، تفسیر سوره دخان)

نظر زمخشری ( لیلة مبارکة) همان (لیلة القدر) است، شبی که در آن اندازه امور را مقرر می دارند و درباره آن تصمیم گرفته می شود و (مبارکه ) خیر و نیکی بسیاری که خداوند برای تامین منافع دینی و دنیایی بندگان خویش فرو می فرستد. در آن شب اگر هیچ نیکی به بندگان ارزانی نمی داشت جز فروفرستادن قرآن کریم برای برکت آن شب کافی بود. (الکشاف، 1407ق، ج4، ص270)  فخررازی با ذکر اختلافات در موضوع (لیلة مبارکة) می گوید اکثر قبول دارند همان (لیلة القدر) است. (فخر رازی،1420ق، ج27، ص652)

 

دیدگاه مفسران درباره" القدر"

قَدَرَ:التهذیب: اللیث: القدر القضاء الموفق. یقال: قدَّرالإله کذا تقدیراً، ابن سیده: القَدرُ و القَدَرُ القضاء و الحکم و هو ما یقدره الله عزّ و جلّ من القضاء و یحکم به من الامور( ابن منظور، بی تا، ج5، ص3545) قَدَرَ: القاف و الدال و الراء اصلٌ صحیحٌ یدلُّ علی مَبلَغ الشیء و کُنهه و نهایته و قَدَرتُ الشیءَ أقدِرُهُ من تقدیر و قدّرته أُقدِّره، و القدر: قضاء الله تعالی الاشیاء علی مبالغها و نهایتها الّتی ارادها لها و هو القدر ایضاً.( ابن فارس، 1420ق، ج5، ص62)

علامه طباطبایی مراد از (قدر) در آیه" إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْر" ظاهراً تقدیر و اندازه گیری است پس شب قدر شب اندازه گیری است، و خداوند در آن شب حوادث یک سال را یعنی از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر می کند. زندگی، مرگ، رزق، سعادت و چیزهای دیگر از این قبیل را مقدر می نماید. (علامه طباطبایی، 1363ش، ج20، ص764)

« معنای قدر و منزلت شب قدر که بیش از ارج هزار ماه است هرگز به معنای ارزش اعتباری در برخی از دانش های باید و نباید اعتباری نخواهد بود، بلکه به معنای ارج وجودی و شدت درجه هستی است. چون ارزش زمان به متزمّن است، هر اندازه سالک واصل، شاهد معنای تقدیر الهی از یک سو و معارف قرآن کریم از سوی دیگر باشد به همان اندازه شرافت وجودی لیله قدر را تحصیل می کند .» (جوادی آملی، 1383ش، ج1، ص79)

زمخشری لیلة القدر را شبی می داند که در آن اندازه امور را مقرر می کنند و درباره آن تصمیم گرفته می شود. چنانچه می فرماید: « فِيهَا يُفْرَقُ كلُ‏ُّ أَمْرٍ حَكِيم» (آیه4، سوره الدخان) در آن [شب‏] هر [گونه‏] كارى [به نحوى‏] استوار فيصله مى‏يابد. (یفرق) نیز به معنای فیصله دادن است یعنی هر فرمان استواری از قبیل روزی و اجل و هر اتفاق دیگری را که ممکن است برایشان بیفتد می‌نویسد. (زمخشری، 1407ق، ج4، ص271)

فخر رازی لیلة القدر را شب تقدیر امور و احکام می داند« فِيهَا يُفْرَقُ كلُ‏ أَمْرٍ حَكِيم» (آیه4، سوره دخان) در این شب تقدیر خداوند حادث نمی شود بلکه خداوند قبل از خلقت آسمان ها و زمین در ازل مقادیر را تقدیر کرده است؛ در این شب مقادیر که در لوح محفوظ نوشته شده برای ملائکه آشکار می شود، این نظرعموم علماء است، هر ساله در این شب خداوند تقدیر می کند باران، روزی، مرگ و زندگی را و سال بعد هم به همین نحو است. (مفاتیح الغیب،1420ق، ج33، ص229)

( لیلة القدر) یکی از شب های ماه مبارک رمضان است، و فضلیت آن شب بخاطر نزول قرآن می باشد، آن شب لیلة مبارکه است و ظرفیت خیر کثیری را دارد که همه خلق را فرا می گیرد، از هزار ماه برتر است. بر اساس آیه 185 بقره یکی از شب هایی است که در روی کره زمین می چرخد، پس مادام تکرار می شود. اگرچه زمان آن در قرآن مشخص نشده ولی از روایات می توان بدست آورد. (علامه طباطبایی، 1363ش، ج18، ص208)

« برای آنکه تمام روزها و شب های سال، فیض ظرفیت چنین رخداد مبارک را ادراک کنند لذا تقدیر امور و نیز تنزل معانی قرآن و مفاهیم عالی آن برابر ماههای قمری توزیع شده است تا با تنوع و تحول همراه باشد و تمام شب های سال از جهت گردش جام تقدیر و کأس تنزیل و مناوله آن بهره مند گردند و فیض سیال الهی راکد نگردد و اگر برابر سال شمسی تنظیم می شد، چنین اداره کأسی و چنان مناوله ای در کار نبود. به منظور فحص بالغ و مراقبت مستمر و اجتهاد مداوم در سنگر جهاد اکبر،لیله قدر مختفی و روز قدر مخفی شد، زیراماءالحیاة در هر کوی و برزنی ارزان عرضه نمی شود و تاریکی ظلمات از یک سو و جستجوی همره همراهی چون خضر علیه السلام از سوی دیگر و تحمل خطرهای گوناگون از سوی سوم مقداری از بهای چنین کالای سترگ است که تا تادیه نشود دامن آن به کف نمی آید.( جوادی آملی، 1383ش، ج1، ص78)

زمخشری در تفسیر خود درباره زمان ( لیلة القدر) نظر برخی مفسران را می‌آورد، اینگونه که برخی آن را شب نیمه شعبان دانسته‌اند که چهار نام دارد، لیلة المبارکه، لیلة البرائة، لیلةالصک و لیلةالرحمة، و برخی دیگر بین آن و شب قدر چهل شب فاصله است، برخی از مفسرین گفته اند از آن روی به لیلة البرائة و لیلة الصک تعبیر کرده اند که بنده‌ای وقتی از مردمانش خراج می گرفت برایشان سند برائت می نوشت و خدای تعالی نیز در این شب ها برای بندگانش سند برائت می نویسد. بیشتر مفسران بر این باورند که مراد لیلة المبارکه شب قدر است و این مطابق سوره قدر و آیه 185 سوره بقره است، لذا بنابر نظر اکثریت مفسران شب قدر در یکی از شب های فرد دهه آخر ماه مبارک رمضان است و قرآن در آن نازل شده ، و از آن میان شب 27 رمضان می باشد و شاید یکی از انگیزههای پنهان داشتن چنین شبی آن است که اگر کسی می خواهد آن را بجوید شب های بیشتری را زنده نگاه دارد و عبادت بیشتری انجام دهد. (زمخشری ، 1407ق، ج4، ص270)

فخر رازی وجوهی برای مخفی بودن شب قدر می‌آورد، خداوند مخفی کرد این شب را همچنانکه سائر اشیاء را مخفی کرده، خداوند رضایش را در طاعات مخفی کرده تا مردم به آن راغب شوند، و غضبش را در معاصی مخفی کرده تا از همه معاصی پرهیز کنند، و غیره، همچنین خداوند این شب را بخاطر اینکه بزرگش دارند در تمام شب های رمضان مخفی داشت. برای تعیین لیلة القدر نظراتی را می آورند برخی از آن نظرها : 1- شب اول ماه رمضان، 2- هفدهم رمضان 3- نوزدهم رمضان 4-  بیست و یک رمضان و برای هر نظر دلیلی می آورد. (مفاتیح الغیب، 1420ق، ج32، ص230)

« شب قدر نزد ما یکی از دو شب دهه آخر ماه مبارک رمضان است، بیست و یکم یا بیست و سوم و دومی بخاطر حدیث (جهنی) رجحان دارد» (علامه معرفت، 1388ش، ج1، ص 158)

 

دیدگاه مفسران شیعه درباره وجود« لیلة القدر» قبل از اسلام

ظاهراً شب قدراز قبل بوده و برکاتی داشته است، زیرا ماه رمضان و مقدرات الهی از زمان حضرت رسول (ص) به بعد تنظیم نشده است، خداوند قضا و قدری دارد، هر کس عمری و رزقی و تلاشی دارد، این مقدرات سالانه در (لیلة القدر) مشخص می شود و جزء ره آورد های اسلام نمی باشد، فقط امکان دارد با آمدن حضرت عوض شده باشد. لذا در قبل (لیلة القدر) بوده است، ولی عظمت (لیلة القدر) به این است که خدای سبحان این مقدرات را آن زمان به قدر می رساند و تفریق می کند« فِيهَا يُفْرَقُ كل أَمْرٍ حَكِيم» (آیه4، سوره دخان) در این فرصت قرآن نازل شد مثل اینکه سرزمین مکه قبل از حضرت برکتی داشت، بعد وجود حضرت در این سرزمین ظهور کرد و قرآن در همین سرزمین به عنوان زمین وحی نازل شد لذا ( لیلة القدر) از قبل بوده و برکاتی داشته است و اینکه خداوند می فرماید:« لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهر» یعنی بعد اسلام عظیم شد، بخاطر نزول قرآن کریم برتری پیدا کرد و خداوند قبل از اسلام هم قضا و قدری داشته است و جوامع بشری را اداره می کرده است و بشر را بوسیله انبیاء هدایت نموده است.  ( جوادی آملی ،1394ش، تفسیر سوره دخان)

علامه طباطبایی ذیل آیه« إِنَّا كُنَّا مُنذِرِين» (سوره الدخان، آیه3) بیان می کنند که این سنت الهی است که نزول قرآن از ناحیه خدای سبحان چیز نو ظهوری نیست، چون قرآن انذار است و انذار سنت همیشگی خداوند است.(علامه طباطبایی، 1363ش، ج18، ص210) لذا (لیلة القدر) هم بعنوان شب قضا و قدر الهی از سنت های الهی است، از قبل بوده و بعد از سال نزول قرآن هم ادامه دارد.

 

دیدگاه مفسران درباره «انزال قرآن»

نَزَلَ: النون و الزاء و اللام کلمةصحیحة تدل علی هبوط شیء و وقوعه. و نزل عن دابته نزولاً. و التنزیل: ترتیب الشیء و وضعه منزله.( ابن فارس، 142ق، ج5، ص 417)

« راغب ميگويد: تنزيل در آنجاست كه نازل كردن تدريجى و دفعه‏اى بعد از دفعه ديگر باشد ولى انزال اعمّ است و بانزال تدريجى و دفعى اطلاق ميشود در اقرب الموارد ميگويد: بقولى تنزيل، تدريجى و مرّة بعد اخرى است و انزال اعمّ ميباشد. در صحاح ترتيب را از معانى تنزيل شمرده است ولى عدّه‏اى از اهل لغت ما بين انزال و تنزيل فرقى قائل نشده‏اند.» (قرشی، بی تا، ج7، ص46)

علامه طباطبایی می فرمایند: « كلمه نزول به معناى پائين آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق ميان انزال و تنزيل اين است كه انزال به معناى نازل كردن دفعى و يك پارچه است، و تنزيل به معناى نازل كردن تدريجى است، و كلمه قرآن، اسم كتابى است كه خداى تعالى آن را بر پيامبر گراميش محمد ص نازل كرده، و به اين جهت آن را قرآن ناميده كه (قبلا از جنس خواندنيها نبود، و به منظور اينكه درخور فهم بشر شود نازلش كرد و در نتيجه كتابى) خواندنى شد، چنان كه فرمود:" إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ"( سوره زخرف، آیه3) و اين كلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى‏شود و هم بر اجزاى آن و اين آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه قرآن يك پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوى ديگر ظاهر آيه شريفه:" وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ، وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا"( سوره الاسراء، آیه 106) دلالت دارد بر اينكه قرآن كريم به تدريج و در مجموع مدت دعوت رسول خدا(ص) يعنى در مدت تقريبا بيست و سه سال نازل شده، تاريخ هم مؤيد اين معنا است، حق مطلب اين است كه حكم قوانين و دستورات با حكم خطاباتى كه متوجه اشخاص مى‏شود فرق دارد، در خطابات بايد قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندك آن گاه به او خطاب كنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن كريم از اين خطابها بسيار است، مانند خطاب در آيه:" قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما"(سوره مجادله، آیه1) و خطاب در آيه:" وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً"(سوره جمعه، آیه11) و آيه:" رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ، فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ، وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا"(سوره الاحزاب، آیه 23) كه در اين سه آيه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبينى است كه قبل از خطاب وجود داشته‏اند.علاوه بر اينكه در قرآن كريم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد كه ناسخ و منسوخ هر دو در يك زمان نازل شوند.بعضى از مفسرين پاسخ داده‏اند كه مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است كه در رمضان نازل شده.ولى اين جواب هم درست نيست، براى اينكه مشهور در نزد مفسرين اين است كه رسول خدا ص كه مبعوث به قرآن بوده در روز بيست و هفتم ازماه رجب مبعوث‏ شده، و بين رجب تا رمضان بيش از يك ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممكن است در اين مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.از اينهم كه بگذريم آيه‏هاى اول سوره" علق" شهادت مى‏دهد كه اين سوره اولين سوره‏اى بوده كه نازل شده، و در اولين روز بعثت نازل شده، و همچنين سوره" مدثر" شهادت مى‏دهد كه در روزهاى اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسيار بعيد است كه اولين آيه نازل، در ماه رمضان باشد علاوه بر اينكه جمله مورد بحث كه مى‏فرمايد:" شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ"(سوره البقره، آیه185) دلالت صريحى ندارد بر اينكه مراد از قرآن اولين قسمت نازل آن باشد، پس حمل آيه بر اولين جزء نازل آن حملى است بدون دليل.و نظير اين آيه در دلالت بر اينكه قرآن در يك زمان نازل شده آيه:" وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ" (سوره الدخان، آیه 2و3)و آيه:" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" (سوره القدر، آیه 1) مى‏باشد. چون كه از اين آيات بر مى‏آيد همه قرآن در يك زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمى‏سازد با اينكه منظور نزول اولين قسمت نازل آن باشد، و يا منظور اولين روز انزال آن باشد، قرينه‏اى هم در كلام نيست كه بخاطر آن قرينه بتوانيم دست از ظاهر آن برداريم. و آنچه از تدبر در آيات فوق بر مى‏آيد مطلبى ديگر غير از همه اين مطالب است، چون در آياتى كه مى‏گويد قرآن در ماه رمضان و يا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبير به انزال آمده، كه دلالت بر نازل كردن يكپارچه قرآن دارد، و در هيچ يك از آنها تعبير به تنزيل نيامده‏ است. تعبير و نازل شدن يكپارچه به دو اعتبار مى‏تواند باشد، يكى به اعتبار اينكه مجموع و روى هم رفته قرآن و يا بعضى از آن يكپارچه و يك دفعه نازل شده هر چند كه تك تك آياتش به تدريج نازل شده باشد، هم چنان كه در مورد باران با اينكه قطره قطره نازل مى‏شود، ولى به اعتبار اينكه مجموع بارانها و قطرات مفيد فائده بوده تعبير مى‏كند به اينكه‏ " كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ"  ( سوره یونس، آیه 24) و نيز بهمين اعتبار فرموده:" كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ"  (سوره ص، آیه29) دوم به اعتبار اينكه كتاب ما وراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى‏فهميم، كه معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است كه آياتش را جدا جدا تدبر كنيم، و خود هم جدا جدا و به تدريج نازل شود، حقيقت ديگرى دارد كه به لحاظ آن حقيقت امرى واحد و غير تدريجى است، و نزولش به انزال- يك دفعه- است، نه تنزيل (نزول بتدريج).

و همين اعتبار دومى از آيات كريمه قرآن استفاده مى‏شود مانند آيه:" كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ"  (سوره هود، آیه)1چون كلمه" احكمت" از احكام است و احكام در مقابل" تفصيل" است، و تفصيل عبارت است از اينكه كتاب را فصل فصل و قطعه قطعه كنند، در نتيجه احكام به معناى آن است كه به نحوى باشد كه جزء جزء نداشته و اجزايش از يكديگر متمايز نباشد، چون همه‏اش به يك معنا بر مى‏گردد، كه آن معنا جزء و فصل ندارد و آيه شريفه صريح است در اينكه اين تفصيل كه ما امروز در قرآن مشاهده مى‏كنيم تفصيلى است كه بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محكم و بدون جزء و فصل بوده. همين نكته باعث مى‏شود كه آيه:" شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ"  (سوره البقره،آیه185) و آيه‏" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ" (سوره القدر، آیه1) و آيه‏" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ" ( سوره الدخان، آیه3) را كه دلالت دارند بر اينكه قرآن يك دفعه نازل شده حمل كنيم بر نازل شدن حقيقت قرآن، يعنى كتاب مبين، بر قلب رسول خدا ص در يك شب، هم چنان كه همين قرآن بعد از آنكه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدريجا در مدت بيست و سه سال دعوت نبويه نازل شده است. (علامه طباطبایی، 1363ش، ج2، ص18-21)

 در آیاتی که خداوند می فرمایند ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم، معلوم مي شود نزولي هست که در شب قدر واقع شده و با اين تفصيل هم مي تواند هماهنگ باشد. اگر همه اينها در شب قدر نازل شده بود، ديگر توجيهي نمي خواست؛ اما اين سوره‌ها در شب قدر نازل نشده است،   آيات بیانگر این هستند  که خدا قرآن را در شب قدر نازل کرده است. لذا يک نزول مربوط به شب قدر است و يک نزول که در طي 23 سال بوده است.

امام سجاد(سَلامُ اللهِ عَلَيهِ) در دعای پايانی قرآن کريم (دعاي 42 صحيفهٴ سجاديه) که مربوط به دعاي ختم قرآن است، می فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُجْمَلًا وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُكَمَّلًا وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً وَ فَضَّلْتَنَا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَ قَوَّيْتَنَا عَلَيْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ يُطِقْ حَمْلَهُ»، اين بيان نشان مي دهد که قرآن به طور اجمال يک بار بر حضرت نازل شده است و علم عجايب آن را ذات اقدس الهي به ایشان  الهام کرد، بعد مرحله تکميل و تفصيل ارائه شد، اجمال قرآني غير از اجمالي است که در اصول مطرح است. در علم اصول به علمي گفته می شود علم اجمالي که از يک علم تفصيلي و دو جهل تشکيل شده باشد. اگر علم باشد به اینکه قطره اي «بأحد الکأسين» اصابت کرده است، «هاهنا اُمورٌ ثلاثة»: يک علم تفصيلي وجود دارد که اصل وقوع قطره دَم است، يک جهل هم نسبت به اين کاسهٴ دست راست و يک جهل هم نسبت به کاسهٴ دست چپ، آن علم تفصيلي همراه با اين دو جهل که کنار هم بيايند، مي شود علم اجمالي که در اصول مطرح است. اما علم اجمالي که در بحث هاي تفسيري و علوم ديگر مطرح است، يک حقيقت بسيط نوري است که منشأ کثرت است؛ از باب تشبيه معقول به محسوس، به ملکهٴ اجتهاد صاحب جواهر و آن چهل جلد جواهر مثال زده می شود؛ مرحوم صاحب جواهر يک ملکهٴ نوري اجتهاي دارد به نام اجتهاد مطلق که از سنخ مفهوم و لفظ نيست، حقيقت نوري است: «الْعِلْمُ نُورٌ»که در قلب مطهّر اوست و از آن ملکهٴ اجتهادي است که اين چهل جلد نشأت گرفته است و اين ملکهٴ اجتهادي همان عصارهٴ چهل جلد است و بيگانه نيست، منتها مي شود «مُجمل» و اين چهل جلد مي شوند «مفصّل»؛ اما اجمالي که آن‌جا هست، از سنخ علم اجمالي اصول نيست و در اين‌جا فرمود «مُجملاً» نازل گرديد و بعد تکميل گرديد، اين اجمال و تفصيل، اجمال و تکميل، مي تواند همان دفعي و تدريجي را برساند که يکجا تمام حقايق بر حضرت نازل شد، بعد به تفصيل در طي 23 سال بيان شده است و اين در صورتي است که لازمهٴ بعثت اين نباشد که مقداري از قرآن نازل شده باشد. اگر تلازمي بين آغاز بعثت و نزول قرآن نباشد، در 27 رجب به حضرت اعلام شده است ـ فرشته آمده است ـ که تو رسول هستي و براي ایشان «بيّن» بود و هيچ ترديدي هم وجود نداشت، زیرا براي حضرت روشن بود که رسالت براي اوست؛ اما اگر در آغاز بعثت، يعني در همان 27 رجب مقداري از آيات مثل اوايل سوره مبارکه «علق» نازل شده باشد، اين هم قابل جمع است، چون کلّ سوره «علق» در اوّل بعثت نازل نشد، همين چند آيهٴ اول سوره «علق» نازل شده است؛ اين چند آيه نازل شده، بعد در ليلهٴ مبارکهٴ قدر همه قرآن اجمالاً به همين معنا براي حضرت روشن شد، بعد تفصيل آن سوره به سوره و آيه به آيه در طي 23 سال آمده است؛ اين تفصيل براي آن است که آيه يک شأن نزولي دارد، يک کسي سؤالي کرده و حضرت منتظر است که وحي نازل بشود تا تکليف روشن بشود، مثل « وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تحَاوُرَكُمَا »(سوره المجادله، آیه 1) اين بيان مي تواند جمعی باشد بين اين نحوهٴ نزول دفعي و نزول تدريجي. در نتیجه يک قضا و قدری وجود دارد « فِيهَا يُفْرَقُ كلُ‏ أَمْرٍ حَكِيم» (سوره الدخان، آیه4) در همان متن قانون هست؛ لذا فرمود که تفريق، تفصيل، تکميل، و جداکردن ها را در طي اين 23 سال منتظر باش تا ما بگوييم:« وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضىَ إِلَيْكَ وَحْيُهُ»(سوره طه، آیه114) و « لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِه» (سوره القیامه، آیه16) تا ما تفصيلاً بگوييم و به تو اعلام کنيم. پس خود همين حقيقت در آن متن اجمالي آمده، اگر همين حقيقت در آن متن اجمالي آمده، حضرت منتظر است تا « فِيهَا يُفْرَقُ ‏کل أَمْرٍ حَكِيم» (سوره الدخان، آیه4)باشد.

مطلب بعدي آن است که يک قضا هست و يک قَدَر؛ قضاي الهي يک اصل کلّي است؛ مثل «كلُ‏ نَفْسٍ ذَائقَةُ المَوْت» (سوره آل عمران، آیه185) اين يک قضاي الهي است؛ اما قَدَري نیز مربوط به تک تک افراد در زمان و زمين هست که « فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً  وَ لَا يَسْتَقْدِمُون» (سوره الاعراف، آیه 34) این «کل نَفْسٍ ذَائقَةُ المَوْت» (سوره آل عمران، آیه185)

يک اصل کلّي است و شامل همه اين قَدَرهاست، آن قَدَر و اندازه معين به تدريج نازل مي شود که « فِيهَا يُفْرَقُ کل أَمْرٍ حَكِيم» (سوره الدخان، آیه4) تفريق، تکميل تفصيل و جدا کردن اين است. در همان مرحلهٴ اجمال و اصل کلّي آمده است که تکميل اينها، تفصيل اينها و تفريق اينها مربوط به زمان و زمين خاص است که هر وقت آمده تو اعلام بکن.

در جريان قرآن هم اینگونه است؛ قرآن قضايي دارد و قَدَري؛ قضاي قرآن همان علم اجمالي، علم لدنّي و علم کلّي است به همه اين قرآن و قَدَري هم دارد که « فِيهَا يُفْرَقُ کل أَمْرٍ حَكِيم» (سوره الدخان، آیه4) در همان قضا، تثبيت شده است که تا فلان فرصت نرسد و باز نشود شما اعلام نکنيد؛ اين است که وجود مبارک حضرت منتظر است که وحي بيايد.  (جوادی آملی، 1394ش، تفسیرسوره دخان)

لذا فرمودند که دو نزول هست: يک نزول دفعي است و يک نزول هم تدريجي است؛ نزول دفعي آن در ليلهٴ قدر ماه مبارک رمضان بود و مانند آن و نزول تدريجي آن در ظرف 23 سال بود؛ ولي آن شبهه همچنان باقي است. اينکه نزول دفعي شد يعني چه؟ يعني کلّ اين قرآن دفعتاً نازل شد؟ اگر دفعتاً نازل شد، آن‌جا که سؤال و جواب هست، حضرت منتظر چيست؟ گاهي دو روز يا سه روز کمتر يا بيشتر منتظر است! « وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تحَاوُرَكُمَا» (سوره المجادله، آیه 1) زن و شوهر درباره مسايل خانوادگي خودشان محاوره و مجادله اي داشتند، آمدند خدمت پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و سؤالاتي کردند، بعد حضرت منتظر جواب بود که جوابی آمده است، همسر پیامبر به حضرت گفت که «مَنْ أَنبَأَكَ هَاذَا  قَالَ نَبَّأَنىِ‏ الْعَلِيمُ الْخَبِير» (سوره التحریم، آیه3) اين قصه هاي تدريجي نشان مي دهد که حادثه اي اتفاق مي افتد، و حضرت منتظر دستور الهي است، بعد حکم الهي نازل مي شود و حکم مشخص مي شود. پس اين کتاب نمي تواند يک کتاب دفعي باشد! اگر نزول آن دفعي بود و دفعتاً کلّ مجموعه اين کتاب نازل شد، حضرت منتظر چه بود؟! هر سؤالي مي کردند که جواب مي آمد! قهراً بين آن نزول دفعي و اين نزول تدريجي بايد فرق گذاشته شود، چون در سوره مبارکه «زخرف» فرمود اين کتاب مثل باران نيست که ما همه را به زمين انداخته باشيم، اين يک «حَبل متين» است! ما اين را به زمين آويختيم، يک طرف آن بالاست، طرف دیگر پايين به دست شماست، بالا اسم ندارد، نه عبري، نه عربي، نه تازي، نه فارسي و نه آذري است، در آن‌جا سخن از لفظ و مفهوم نيست؛ زیرا لفظ و مفهوم يک امر قراردادي است. ممکن است که کسي با فخر بگويد من همه هفتاد معاني کلمه ٴ«عين» را ـ که در عربي داراي اين معاني هفتادگانه است ـ مي دانم، البته اشعاري هم در اين زمينه گفته شد؛ اين يک سرمايهٴ فرهنگي است؛ منتها در محدودهٴ زبان عرب؛ قدري آن طرف تر رفتند و گفتند که اصلاً کلمه «عين» مهمل است و در نزد بعضي ها معنا ندارد، چون اينها براساس قرارداد است، پس اين‌چنين نيست که لفظ و قرارداد و مانند اينها در عالَم الهي و لدياللّهي و مانند اينها باشد؛ لذا در سوره مبارکه «زخرف» می فرماید:« إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ،وَ إِنَّهُ فىِ أُمّ‏ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلىِ‏حَكِيم» (سوره الزخرف، آیات 3و 4) اين‌جا «عربيِّ مبين» است و آن‌جا «عليِّ حکيم» است؛ آن‌جا سخن از عبري و عربي نيست، وقتي سخن از عبري و عربي نبود، اگر کسي با آن مقام بخواهد تماس بگيرد، يک مرحله است و با «عربيِّ مبين» بخواهد تماس بگيرد، يک مرحله ديگر است؛ آن نزول اجمالي و نزول دفعي برای آن است که حضرت با آن «عليِّ حکيم» ارتباط پيدا مي کند، کلّ قرآن آن‌جا هست! در آن‌جا ديگر وقايع و کثرت ها و سؤال و جواب ها و امثال آنها نيست، چون کلّ حقايق قرآن در آن‌جا هست. نزول تدريجي آن در ظرف 23 سال است پس فرمود ما آن را «عربيِّ مبين» قرار داديم ، اجمالاً آن مقداری که مي تواند فرق اين دو نشئه را روشن کند ـ نشئهٴ «عليِّ حکيم» را با نشئهٴ «عربيِّ مبين» را روشن کند ـ که در آن نشئه سخن از لفظ نيست، سخن از مفهوم نيست، سخن از واژه و کلمات نيست، سخن از تفصيل سُوَر و آيات نيست، بلکه حقيقت ملکوتي و علمي است؛ بطور مثال مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) دو مرحله دارد، يک جواهر چهل جلدي دارد که هزارها کلمه و هزارها مفهوم است، تمام اين کلمات هزارگانه و مفاهيم هزارگانه، از ملکهٴ اجتهاد آن بزرگوار نشأت گرفته است؛ آن‌ مرحله را که ایشان به عنوان ملکهٴ اجتهاد داراست، آن‌جا نه فارسي است و نه عربي؛ منتها چون در منطقه عرب نشين زندگی می کردند و در نجف نوشته بوده اند، شده عربی، ایشان اگر در جاي ديگر بودند؛ به زبان ديگر مي نوشتند، پس مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) دو مرحله دارد: مرحله اي که مجتهد مسلّم و فقيه نامي است، آن‌جا نه عبري است و نه عربي که آن ملکه اجتهاد است؛ وقتي دست به قلم مي کنند و مي نويسند، به نحو تجلّي است و نه تَجافي، هيچ حکيم، فقيه و متکلّمي حرف ها را به نحو تَجافي منتقل نمي کند، مثل باران نيست، همه آنها حبل گونه و تجلّي است! يعني استاد آن مطالب را در مرحله عاقلهٴ خود تنظيم مي کند، بعد به مرحله خيال مي آورد که من اين حرف ها را چگونه بگويم؟ به فارسي بگويم يا به عربي بگويم؟ يک مقدمه داشته باشد، چند تا فصل و باب داشته باشد، چند تا نتيجه داشته باشد، اينها را ترسيم مي کند، بعد به صورت رساله، مقاله يا کتاب مي گويد، يا در درس مي گويد يا مي نويسد، اين‌طور نيست که آنچه در ذهن اوست مثل باران پايين بيايد، بلکه آنچه در ذهن اوست مثل طناب آويخته است، نه انداخته. پس در آن‌جايي که سخن از اجتهاد صاحب جواهر است، ملکه اي است که منشأ اين چهل جلد است. مرحوم صاحب جواهر مي تواند بگويد که يک ملکهٴ اجتهادي نزد من هست که اين نور است: «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء» و ما آن را در ظرف چند سال به صورت چهل جلد کتاب درآورديم، آن هم به نحو تجلّي نه تَجافي، آويختن نه انداختن! اين است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» خيلي از مشکلات را معرفت نفس حلّ مي کند، چون بهترين آيت و علامت ذات اقدس الهي همين نفسي است که خليفهٴ اوست و خداي سبحان هم با آفرينش آن فرمود: « فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخْالِقِين» (سوره مؤمنون، آیه14)

اين تَجلي گونه کار را تعليم مي دهد؛ چيزي مي نويسد، چيزی مي گويد، چيزي مي پذيرد که به نحو تجلّي است. خداوند متعال در اوّل سوره مبارکه «زخرف» فرموده اند که آن طرف قرآن «عليِّ حکيم» است و آنچه در دست شماست «عربيِّ مبين» است؛ بنابراين نزول آن به نحو آويختن است نه انداختن، اگر کسي نسبت به «عليِّ حکيم» بخواهد بحث کند، مي شود: « ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»(سوره القدر، آیه1) و بخواهد نسبت به «عربيّ مبين» بحث بکند، نزول تدريجي 23 ساله دارد.( جوادی آملی، 1394 ، تفسیر سوره دخان)

 زمخشری در الکشاف درباره (انزال قرآن) ذیل آیات ابتدایی سوره دخان نظر مفسرین را بیان می کند، که قرآن کریم یک باره از آسمان هفتم به آسمان دنیا فرستاده شد و خدای تعالی به فرشتگان نگارنده فرمود در شب قدر آن را بنویسند و پس از آن جبرئیل به تفصیل و جداگانه آن را بر رسول خدا (ص) نازل کرد. ( زمخشری، 1407ق، ج4، ص270)

فخر رازی در مفاتیح الغیب نزول قرآن را در شب قدر یک نزول دفعی به آسمان دنیا سپس به زمین به صورت تدریجی می داند. دلیل  خود را آیه 75 سوره واقعه « فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُوم» بیان می کند. ایشان نزول دفعی به آسمان مانند نزول دفعی به زمین است و منظور از آسمان و زمین همان نزول دفعی به دنیاست چون کاری شروع می شود باید پایان پذیرد. مثل اینکه شخص ناشناسی داخل شهربیاید، می گویند فلانی آمد یا نزدیک شهر شد.نزول دفعی به آسمان دنیا برای این است که مردم را به نزول قرآن تشویق کند، دیگر اینکه آسمان بین ما و ملائک مشترک است برای آنها مسکن و برای ما سقف و زینت و نزول قرآن در آنجا هم اتفاق افتاده است. ( مفاتیح الغیب،1420ق، ج32، ص 229)

یک احتمالی را فخر رازی در تفسیر الکبیر می آورند که «در شب قدر هر سال، آن مقدار از قرآن که مردم در آن سال بدان نیازمند بودند، بر پیامبر(ص) نازل می شد. آن گاه جبرئیل به فراخور موارد نیاز و به فرمان خدای تعالی، آن را به تدریج فرود می‌آورد.» (معرفت، 1385، ج1، ص163)

علامه جوادی آملی به نقد نظر علامه طباطبایی درباره نزول قرآن که به صورت بسیط محض می باشد، پرداخته اند. خود قرآن می‌فرماید شب قدر شبی است که هر امر یکپارچه ای تفریق و تفصیل می شود « فِيهَا يُفْرَقُ كلُ‏ُّ أَمْرٍ حَكِيم» (سوره الدخان، آیه4) و شب تقدیر و اندازه گیری با قرآن بسیط تناسب ندارد، لذا در شب قدر هر چیز حکیم و جمع به صورت تفریق ارائه می شود. (جوادی آملی، 1392ش، ج1، ص73)

یکی از محملات این است که در (لیلة القدر) قرآن از مقام عالی خود به (البیت المعمور) آمده است، و در طی 23 سال بر حضرت نازل شده است، از آنجایی که آیه « إِنَّا كُنَّا مُنذِرِين »(سوره الدخان، آیه3) تعلیل می کند که برای تبشیر و انذار قرآن نازل شده است، اگر اینگونه باشد که اول (البیت المعمور) آمده، نمی تواند هادی باشد، مگر اینکه گفته شود در (لیلة القدر) در مسیر نزول به (البیت المعمور) آمده و از آنجا به قلب حضرت نازل شده ای قابل فهم می باشد، ولی در( البیت المعمور) مانده و طی 23 سال به تدریج نازل شده با منذر بودن قرآن سازگار نیست.( جوادی آملی،1394،تفسیرسوره دخان)

آنچه در نهایت می توان به عنوان جمع بین اقوال آورد این است که قرآن کریم دارای مراتب عالی، متوسط و نازل است، مرتبه عالی همان ام الکتاب در مقام لدن می باشد، مرتبه متوسط در دست فرشتگان مقرب و مرتبه نازل که عین قرآن است  در قالب الفاظ و مفاهیم،  این مرتبه نازله  نزولی تدریجی است. حضرت(ص) در مرتبه عالیه قرآن که در مقام لدن می باشد را با مرتبه عالیه قلب در شب معراج بی واسطه فرشتگان دریافت کردند واین همان مرتبه بسیط محض قرآن است در مرتبه نازل با سمع و بصر قلب گرفتند و در شب قدر با مرتبه متوسطه قلب دریافت کردند در این مرتبه قرآن از بسیط محض خارج شد و نوعی تفصیل پیدا کرد. لذا شب قدر مرتبه متوسطی بین مرتبه عالی بسیط محض و مرتبه نازل تفصیلی ، این با تقدیری و تفریق مناسب می باشد.(جوادی آملی،1392ش، ج1، ص75)

 

نتیجه

با بررسی سه طایفه از آیات مرتبط به نزول قرآن کریم در شب قدر در دیدگاه مفسران فخر رازی در تفسیرمفاتیح الغیب، زمخشری در الکشاف، علامه طباطبایی درالمیزان و علامه جوادی آملی در تفسیر موضوعی قرآن کریم، نتایج زیر حاصل گردید.

1- آیات ناظر به نزول قرآن در شب قدر نازل نشده اند و فقط بیانگر این مطلب هستند که قرآن کریم در شبی از شب های ماه مبارک رمضان که شب قدر است، نازل شده است.

2- (لیلة) در سوره دخان و سوره قدر به معنای شب قدر می باشد که قرآن در آن نازل شده است، این شب در ماه میارک رمضان بر اساس آیه 185 سوره بقره قرار دارد.

3- قدر به اتفاق نظر مفسران معنای تقدیر و اندازه گیری می باشد، با تفاوت در اینکه نظرفخر رازی این است که قبل خلقت آسمان ها و زمین در ازل مقادیر تقدیر شده و در شب قدر مقادیر در لوح محفوظ بر ملائکه آشکار می شود، علامه جوادی آملی معنای قدر را اعتباری نمی دانند  بلکه هر فردی به اندازه ظرفیت وجودیش لیلة القدر را درک می کند.

4- شب قدر مخفی است و مورد اتفاق مفسران می باشد و جمع بین نظرات این است که به منظور مراقبت مستمر برای ایجاد انگیزه عبادت کردن، شب قدر مخفی مانده است.

5- به اعتقاد مفسران شیعه شب قدر قبل ظهور اسلام بوده و برکاتی داشته است و از ره‌آوردهای اسلام نیست. فقط با نزول قرآن شب قدر عظمت یافته است.

6- قرآن کریم دارای دو نزول می باشد، نزول دفعی در شب قدر و نزول تدریجی در طی 23 سال بوده است، از این جهت اختلافی بین مفسران وجود ندارد.

7- آنچه در تبین دو نزول آمده متفاوت می باشد، .زمخشری نزول قرآن را یکباره از آسمان هفتم به آسمان دنیا بیان می کند که جبرئیل آن را به تفصیل و جداگانه بر رسول خدا نازل کرده است. فخر رازی نزول قرآن را در شب قدر نزول دفعی به آسمان دنیا سپس به صورت تدریجی بیان می نماید، و نزول به آسمان را مانند نزول دفعی به زمین می داند چون آسمان ما با آسمان ملائک مشترک می باشد. علامه طباطبایی نزول یک باره و دفعی قرآن را حمل بر نازل شدن حقیقت قرآن (بسیط محض) می نماید، یعنی کتاب مبین بر قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله در یک شب همچنان که همین قرآن بعد از آنکه بشری و خواندنی و مفصل شد تدریجاً در مدت 23 سال دعوت نازل شده است. علامه جوادی آملی جمع بین دو نزول نموده اند و برای قرآن مراتبی را قائل هستند اول مرتبه عالی همان ام الکتاب در مقام لدن، دوم مرتبه متوسط در دست فرشتگان و سوم مرتبه نازل در قالب الفاظ و مفاهیم که همین قرآن است، و طی بیست و سه سال نازل گردیده است.

منابع و مآخذ

1- قرآن کریم

2- ابن فارس، معجم مقایس اللغة، بیروت، دار الجیل، 1420ق.

3- ابن منظور، لسان العرب، بی جا، دار المعارف، بی تا.

4- اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ قرآن، چاپ سوم، تهران، انتشارات مرتضوی، 1385ش.

5- جوادی آملی، عبدا...، تفسیر موضوعی جلد1، چاپ یازدهم، مرکز نشر اسراء، قم، 1392ش.

6- طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم محمد تقی مصباح یزدی، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، بی نا، 1363ش.

7- قرشی، سید علی اکبر، قاموس القرآن جلد7، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1352ش.

8- معرفت، محمد هادی، ترجمه التمهید فی علوم القرآن جلد1، مترجم جواد ایروانی، چاپ سوم، انتشارات ذوی القربی، قم، بی نا، 1388ش.

9 اویسی، کامران- مؤدب، رضا، «تفسیر تطبیقی آیات ابتدایی سوره دخان با تکیه بر مسأله نزول قرآن»، مجله پژوهش‌های تفسیر تطبیقی، بهار و تابستان 1394، شماره 1، علمی پژوهشی، 32 صفحه (از7تا 38)

10- دوزدوزانی، یدالله، « پژوهشی در باره چگونگی نزول قرآن»، مجله جاوید، سال اول، شماره دوم.

11- رسولی بیرامی، ناصر، « نزول قرآن »، مجله بینات، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام، بهار 1383، شماره 1، 7صفحه (از34 تا40)

12- مؤذن جامی، محمد هادی، «بررسی نظریه کیفیت نزول قرآن»، مجله کیهان اندیشه، آذر و دی 1369، شماره33، 15 صفحه (از41 تا 55)

13- جلسه تفسیر سوره دخان، علامه جوادی آملی

javadi.esra.ir/web/office

 

آمار بازدید

  • بازدید این صفحه : 1318

  • بازدید امروز : 74

  • کل بازدید : 997665

  • بازدیدکنندگان آنلاين : 1

اطلاعات تماس

  • آدرس: خیابان کوی نصر(گیشای سابق)-نبش فاضل شرقی-پلاک 19

  • تلفن: 88241491-88240932

  • نمابر: 88484803

  •                

صفحه اصلی|درباره ما|تماس با ما

.تمامی حقوق این سایت متعلق به مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام می باشد