مقدمه

تکلیف اصطلاحی، فقهی و کلامی به معنای وظیفه دینی می باشد و انجام دادن کاری یا ترک کاری بر فرد واجب می گردد در علوم اسلامی به تکلیف از دو منظر فقهی و به تبع آن اصولی و از نظر کلامی نگاه می شود.

فقهاء مخاطب تکلیف را کسی دانسته اند که اهلیت داشته باشد و اصولیان شرایط این اهلیت را بلوغ و عقل دانسته اند و انسان عاقل و بالغ را مکلف قلمداد کرده اند. ثبوت تکلیف بر انسان دارای شرایط خاص و عام می باشد آنچه مورد بحث در مقاله حاضر می باشد شرایط عامه تکلیف است. در کتاب های اصولی قدماء و متأخرین به مقوله تکلیف و مکلف پرداخته اند و مقالاتی با عنوان های ذیل یافت گردید که به نوعی شرایط تکلیف را مطرح نموده بودند:

- بلوغ در مذاهب اسلامی ( منبع دانشنامه جهان اسلام و قرآن)

- بلوغ دختران، مهدی مهریزی (مجموعه مقالات 20 اردیبهشت)

پژوهش حاضر در صدد است به روش کتابخانه ای در کتب اصولی فقهی شرایط عامه تکلیف را بررسی کرده و به پرسشهای ذیل پاسخ دهد

تکلیف چیست؟

شرایط عامه تکلیف چیست؟

تکلیف واجب کردن ،امر کردن و الزام چیزی (تعریف لغوی تکلیف : مصدر (کَلَّفَ واجب کردن ،امر کردن و الزام چیزی(

تعریف اصطلاحی تکلیف : الزام به احکام خداوند است و مکلف ملتزم است البته با تحقق شرایط که عبارتند:از بلوغ ،عقل و قدرت

حکم تکلیفی : الزام شرعی (حسینی، 1394ش، ص 137)

ثبوت تکلیف بر انسان متوقف بر شرایطی است :

1- شرايط شرعى حكم، به شرايطى گفته مى شود كه شارع براى حكم در نظر گرفته است، به گونه اى كه اگر از سوى شارع بيان نمى شد عقل به آنها دسترسى پيدا نمى كرد، مثل: شرط بودن طهارت براى صحت نماز; به بيان ديگر، شرايط شرعى حكم، شرايطى است كه شارع براى حكم قرار داده است و با نبود هر يك از آنها حكم نيز متزلزل مى گردد. شرايط شرعى يا شرط وجوب است، مثل: شرط بودن استطاعت شرعى براى وجوب حج در نظر مشهور اصوليون; به خلاف مرحوم «شيخ انصارى»، و يا شرط واجب شرط وجود مثل: رو به قبله بودن در نماز.

2- شرايط عقلى حكم، مقابل شرايط شرعى حكم و از اقسام شرايط احكام بوده و به شرايطى گفته مى شود كه عقل آنها را براى وجود تكليف لازم مى بيند، مثل: عقل و قدرت.

در كتاب «اصطلاحات الاصول» آمده است:

«المشهور ان كل تكليف الهى من ايجاب او تحريم، مشروط فى مقام فعليته بعدة شرايط عقلية غير مالاحظه الشارع شرطا له بالخصوص و المسلم منها اربعة: البلوغ و العقل و القدرة و الالتفات«: ( مرکز اطلاعات و منابع اسلامی، ج 1،ص512)

شرایط عقلی که به آنها شرایط عامه تکلیف می گویند ،مانند قدرت بر انجام تکلیف و اطلاع پیدا کردن مکلف از امر مولا (مجتبی ملکی اصفهانی ،1379ش، ص203)

شرایط عامه تکلیف شرایطی هستند که کلیه واجبات اسلامی (اعم از واجبات مشروطه ویا مطلقه )

نسبت به آنها مشروطند و آنها عبارتند از عقل ،قدرت ،بلوغ و کذا علم که در مورد آن اختلاف می باشد.

( قلی زاده ،1379ش، ص 125)

دو مبنا در شرایط عامه تکلیف:

1- مشهور اعتقاد دارند این شرایط ،شرایط فعلیت حکم است و بدون وجود آن ها حکم بر مکلف فعلیت پیدا نمی کند برای مثال تکلیف درباره عاجز که شرط قدرت ندارد هیچ گاه به مرحله فعلیت نمی رسد.

2- برخی دیگر هم چون امام خمینی(ره)اعتقاد دارند این شرایط نه شرایط اصل تکلیف است ونه شرایط فعلیت تکلیف ، بلکه نبودن هر یک از این شرایط عذری عقلی است . مولا حق ندارد بر ضد او احتجاح نموده و او را عقاب کند. (مرکز اطلاعات و معارف اسلامی، 1389ش، ص 576)

شرایط عامه برای واجبات مشروط یا مطلق است؟

هنگامى كه مى‏گوييم «واجب مطلق» و بدنبال آن چيزى نمى‏آوريم، در ذهن، واجب مطلق حقيقى تداعى مى‏شود. يعنى واجبى كه ازهرجهت مطلق است ونسبت به جميع خصوصيّات بى‏قيد است. وهنگامى كه واجب مشروط گفته مى‏شود، در ذهن واجب مشروط حقيقى، يعنى واجبى كه ازهرجهت مشروط باشد تداعى مى‏كند و به ذهن مى‏آيد.

يعنى وصف مطلق و مشروط بودن دو وصف حقيقى هستند، نه اضافى و نسبى. در صورتى كه ما در خارج (نه در شرع و نه عرف و نه عقل) هيچ واجبى پيدا نمى‏كنيم كه ازهرجهت مطلق باشد؛ زيرا كم‏قيدترين واجب در عالم «معرفة اللّه» است كه اين نيز نسبت به شروط عامّه تكليف مشروط است. ساير واجبات هم هريك شروط خاصّه‏اى دارند. پس هر واجبى، حدّ اقل نسبت به بلوغ و عقل و قدرت مشروط است.

 

مرحوم آخوند مى‏فرمايند كه ظاهر قضيّه اين است كه اصولى در اين باب اصطلاح جديدى ندارد و مطلق و مشروط را به معنايى كه عرف مى‏فهمند استعمال مى‏كند. مطلق، يعنى مرسل و لا قيد. مشروط، يعنى داراى قيد و شرط و خصوصيّت.

پس در خارج هيچ واجبى را نخواهيم يافت كه از هر حيث و نسبت به هر خصوصيّتى كه واجب را با آن مى‏سنجيم، وجوبش مشروط به آن باشد.

با توجه به اين مطلب، دو وصف مطلق و مشروط بودن، دو وصف حقيقى و مطلق نيستند، بلكه دو وصف اضافى و نسبى هستند، يعنى شما روى هر واجبى كه دست بگذاريد، جز اين نخواهد بود كه نسبت به شروطى مطلق است و نسبت به امورى مقيّد و مشروط است، حج نسبت به قطع مسافت و تحصيل زاد و راحله مطلق و نسبت به استطاعت مشروط است.

و وقتى دو واجب را با هم مقايسه مى‏كنيم، امكان دارد واجبى نسبت به قيدى مطلق و نسبت به ديگرى مشروط باشد و واجب ديگر به عكس آن باشد. مثلا نماز نسبت به وقت مشروط است و نسبت به استطاعت شرعى مطلق است. حج نسبت به زوال شمس مطلق است ولى نسبت به استطاعت مشروط است. (محمدی، بی تا، ج 2، ص 108)

 

شرائط عامه تکلیف:

1- عقل      2- قدرت (استطاعت)    3-بلوغ    4- علم        5- اختیار

1- عقل:

العقل :مصدر عَقَلَ ،مفرد عقول

علامه مجلسی می گوید : عقل در لغت عبارت است از ادراک و فهم اشیاء. (مرآة العقول ۱\۲۵)

درک اشیاء به صورت کلی و نشانه آن تشخیص بین خیر و شر ،حق و باطل، حسن و قبح و مانند آن است.

 نوری روحانی است که نفس با آن علوم ضروری و نظر را درک می کند .( حسینی ،1394ش، ص 137)

شرایط عقلی حکم ، از شرایط احکام بوده و به شرایطی گفته می شود که عقل آن ها را برای وجود تکلیف لازم می بیند مثل عقل و قدرت

مشهور اینکه، هر تکلیف اللهی از واجب یا حرام ، مشروط است در مقام فعلیت به شرایط عقلی (مشکینی ،1374ش، ص 12)

مشهور اين است كه تكاليف داراى شرايطى عامّه است كه حد اقل دو شرط آن مربوط به عقل است: علم و قدرت. آنچه از اين عبارت فهميده مى‏شود اين است كه علم و قدرت، مانند ساير شرايط تكليف هستند. يعنى همان‏طور كه استطاعتْ شرط وجوب حجّ و دخول وقت شرط براى وجوب صلاة است، در مورد علم و قدرت نيز همين‏طور است. اگر قدرت و علم وجود نداشته باشد، تكليف هم منتفى مى‏شود. با اين تفاوت كه استطاعت و دخول وقت، از شرايط شرعى و علم و قدرت از شرايط عقلى مى‏باشند. ولى از نظر كيفيت و نحوه شرطيت فرقى بين آنها وجود ندارد. حضرت استاد «دام ظلّه» مى‏فرمايد: در مورد شرايط شرعى، ما تابع دليل هستيم و كارى به حكم عقل نداريم. امّا در مورد شرايط عقلى اين‏گونه نيست كه اگر عقل بعضى ،حكم به شرطيت چيزى كرد، ما هم ملزم باشيم آن را بپذيريم. بلكه در اينجا بايد ببينيم آيا عقل بنا بر چه ملاكى حكم مى‏كند؟

ما وقتى به عقل مراجعه مى‏كنيم مى‏بينيم عقل مى‏گويد: «عقاب بلا بيان قبيح است». يعنى اگر تكليفى براى مكلّف نامعلوم باشد، مولا نمى‏تواند او را عقاب كند.

روشن است كه عقاب در مورد مخالفت تكليف مطرح است، پس معلوم مى‏شود كه تكليفْ متوجه به اين جاهل است. بخلاف غير مستطيع كه اصلًا تكليف حجّ متوجّه او نشده است تا بخواهد زمينه مخالفت و مؤاخذه فراهم شود. اگر «تكليف بلابيان» را قبيح مى‏دانست، ما استفاده مى‏كرديم كه علم و بيان، شرطيت براى خود تكليف دارد و انسان جاهلْ مكلّف نيست. ولى عقل، مضاف إليه قبح را «عقاب» قرار مى‏دهد و عقابْ در جايى مطرح است كه مخالفتى صورت گرفته باشد، پس در واقع، عقل حكم مى‏كند به «قبح عقاب بر مخالفت تكليف مجهول». و اين عبارت بدان معناست كه انسان جاهل هم مكلّف است و ممكن است مخالفت تكليف از او سربزند. در مورد قدرت هم همين‏طور است.  مثلًا آيه شريفه «يا ايّها الذين آمنوا كُتب عليكم الصّيامُ»(سوره بقره آیه 183) روزه را بر همه مكلفين- حتى كفار- واجب كرده است. حال اگر كسى عقلًا قدرت بر روزه گرفتن نداشته باشد، عقل مى‏گويد: «چنين كسى در مخالفت معذور است و عقاب او قبيح است» نه اين كه تكليفْ شامل او نشود. همان عقلى كه «عقاب بلابيان» را قبيح مى‏داند، «عقاب مع العجز» را هم قبيح مى‏داند. ولى موضوع قبح در هر دو، عبارت از عقاب است. و عقاب هم در جايى مطرح است كه تكليفى در كار بوده و مخالفتى تحقق پيدا كرده باشد. حضرت استاد «دام ظلّه» در اينجا ادلّه ديگرى بر نفى شرطيت علم و قدرت نسبت به تكاليف مطرح كرده و نتيجه مى‏گيرند آنچه به عنوان اصل مسلّم تلقى شده كه قدرت و علم از شرايط عامّه تكليف است، درست نمى‏باشد بلكه آنچه مطرح است اين است كه جاهل و عاجز معذورند و عقاب آنان قبيح است. امّا تكليف عام، هم به جاهل و عاجز متوجه است و هم به عالم و قادر.( فاضل لنکرانی، 1381ش، ج 1، ص 38)

2- قدرت(استطاعت):

قدرت مفهومی وسیع‌تر از عدم عجز دارد و شامل ناتوانی ناشی از عسر و حرج و دشواری غیرمتعارفِ انجام دادن تکلیف است، می توان از واژه استطاعت بجای قدرت استفاده کرد .

استطاعت به مفهوم نخست از شرايط عمومى تكليف است كه در كتب كلامى در شرايط تكليف مطرح است و در فقه به جاى آن، بيشتر واژه قدرت بکار رفته است به تبعيّت از قران كريم در باب حج به كار رفته است . لذا استطاعت یعنی قدرت بر انجام دادن تكليف

مانند  قدرت شرعى بر مناسك حج: وَ لِلَّهِ عَلىَ النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا(سوره آل عمران آیه 97)

البته شرط وجوب در قدرت و استطاعت متفاوت است،

درقدرت بر فعل، شرط وجوب و وقوعش عقلی است و دراستطاعت ، شرط وجوب و وقوعش شرعی است.(محمدی، بی تا، ج 1)

لذا پاره‏اى از شرائط فقط و فقط شرط الوجوب هستند نظير استطاعت نسبت به حج كه شرط وجوب حج است ولى شرط وقوع نيست زيرا كه به قول فقهاء انسان مى‏تواند متسكعا هم حج بجاى آورد. پاره‏اى از شرائط فقط و فقط شرط الوجود و التحقق هستند مثال قطع مسافت نسبت به حج كه اگر نباشد حجى نيست و پاره‏اى از شرائط فقط شرط صحت عمل هستند مثل طهارت نسبت به نماز كه اگر نباشد نماز باطل است و پاره‏اى از شرائط از نظر عقلى شرط الوجوب و الوقوع هستند مثل قدرت‏ بر فعل كه تا نباشد نه وجوبى از مولى صادر مى‏شود و نه وقوعى از عبد چون انسان عاجز كه نمى‏تواند مأموربه را ايجاد کند.(علی محمدی ،بی تا، ص139)

3- بلوغ:

بلوغ در لغت به معانی وصول به چیزی، رسیدن به مراد، رسیدن یا نزدیک شدن به پایان مقصد (مکان، زمان یا امری دیگر)، کامل شدن و پختن میوه و رسیدن کودک به سنّ رشد به کار رفته است.(ابن فارس،1404ق،معجم المقاییس اللغته)

 و در اصطلاح رایج، آغاز مرحله‌ای طبیعی در زندگی کودک است که در آن، با پیدایی و شکوفایی غریزه جنسی و پدید آمدن برخی دگرگونی‌های جسمی و روانی و رشد عقلی و ادراکی، به مرتبۀ مردان و زنان نایل می‌شود. بلوغ در فقه یعنی رسیدن به سن یا مرحله‌ای که احکام دینی، واجبات و حرامها شامل حال انسان می‌شود.

اهمیت بلوغ در فقه و حقوق اسلامی به آن است که نقطۀ آغاز شمول تکالیف و بسیاری از حقوق و احکام شرعی نسبت به هر فرد مسلمان شمرده می‌شود، و ازینرو سن بلوغ را سن تکلیف نیز می‌نامند.(ویکی شیعه)

3-1- نشانه های بلوغ

بلوغ یک تحول جسمی و روحی است، برای آن نشانه های طبیعی و علائمی بیان شده است و به علائم مشترک و مختص بین پسر و دختر تقسیم می شود:

علائم مشترک:1- احتلام و خروج منی 2- رویش موهای زائد بالای آلت 3- سن (اختلاف بین دختر و پسر وجود دارد)

علائم مختص برای جنس مؤنث: 1- حیض 2- بارداری

3-2- بررسی علائم مشترک بلوغ

3-2-1- احتلام: احتلام در لغت از ماده حُلُم یا حُلم گرفته شده و به معنای خواب می‌باشد. جوهری می‌گوید: حلم چیزی است که آدمی در خواب می‌بیند: هو مایراه النائم (الصحاح ، ج 5 ،ص 1903)الاحتلام: هو الجماع فی النوم.(تاج العروس، ج8،ص 355)

در اصطلاح فقهی مقصود از آن خروج منی از زن یا مرد است چه در خواب باشد یا بیداری و با خروج منی معلوم می‌شود که دختر یا پسر به حد بلوغ رسیده است.

محقق حلی در این باره می‌نویسد: «ویعلم بلوغه بإنبات الشعرالخشن علی العانة،سواءکان مسلماً‌ أوکافراً،وخروج المنی، ‌الذی یکون منها لولدمن موضعا لمعتاد کیف کان، ویشترک فی هذین الذکوروالإناث...»(محقق حلی، 1408ق، ج۲، ص 99) کتب فقهی اهل‌سنت نیز احتلام در اصطلاح فقهی را همان خروج منی می‌دانند:«هو خروج المنی من رجل او امرأه فی یقظه أو منام بجماع او غیره لقوت امکانه».(ابن قدامه، 1404ق، ج 4، ص 297)

 3-2-2- انبات:  یکی دیگر از علائم مشترک بلوغ زن و مرد، انبات و رشد موی خشن بر بالای آلت مرد یا زن است.

انبات در لغت، مصدر از ماده نبت است:«انبت الله النبات انباتا و الانبات فی الغلام او الجاریه یعنی ظهور شعر العانه و استنباته»(ابن منظور،1412ق، ج6 ، ص41317) پس منظور از انبات، روئیدن موهای خشن در پشت آلت مردانگی و زنانگی است.

3-2-3- سن بلوغ: نشانه دیگر بلوغ درفقه، رسیدن کودک به سن معینی است که به استناداحادیث معلوم شده است. به موجب این احادیث، هر گاه تا رسیدن کودک به سن مزبور هیچیک از دیگر امارات شرعی بلوغ تحقّق نیافته باشد، سن یاد شده زمان بلوغ کودک محسوب خواهد شد و واجب است همه تکالیف را انجام دهد هرچند هنوز به بلوغ طبیعی و خروج مَنی نرسیده باشد.

 

3-3- دیدگاه‌های فقهای شیعه و مستندات آنان

الف- سن بلوغ پسران

در مورد سن بلوغ پسران اختلاف چندانی مشاهده نمی‌شود و قول به پانزده سالگی مشهور میان فقهای شیعه است ولی ابن‌جنید به چهارده سالگی برای پسران رأی داده است. علامه در مختلف می‌نویسد: «المشهور ان حدّ البلوغ للصبی خمس عشره سنه و قال ابن الجنید اربع عشره سنه لنا الاصل بقاء الحجر».(مقق حلی،1413 ق، ص145)

صاحب جواهر نیز شهرت عظیمه نزدیک بر اجماع برای آن قائل شده است:«و کذا یعلم البلوغ شرعاً ان لم یکن عرفاً بالسّن و هو بلوغ خمس عشره سنه للذّکر علی المشهور بین الاصحاب فی المقام شهره عظیمه کادت تکون اجماعاً».(نجفی،بی تا، ج26، ص 16)

ب- سن بلوغ دختران

در مورد بلوغ دختران چند قول وجود دارد:

نه سالگی (رأی مشهور) صحیحه محمدبن ابی عمیر عن غیر واحد عن ابی عبدالله (ع) «قال: حد بلوغ المرأه تسع سنین».(حرعاملی، 1409ق، ج14،ص72)

ده سالگی (شیخ طوسی و ابن‌حمزه در برخی ابواب فقهی) روایت غیاث بن ابراهیم عن الصادق (ع): «ان امیرالمؤمنین قال: لا توطیء جاریه لا قل من عشر سنین قال فان فعل فعیبت ضمن».( حرعاملی، 1409ق ،ج14،ب45) چند اشکال به این روایت وارد شده است یکی آنکه سند روایت ضعیف است، دیگر آنکه این روایت با روایت متواتر یا مستفیض در مورد جواز دخول به جاریه در نه سالگی تعارض می‌کند.

سیزده سالگی (آقای صانعی) عن عمار الساباطی عن ابی عبدالله (ع) قال: «سألته عن الغلام متی تجب علیه الصلواه؟ فقال: اذا اتی علیه ثلاث عشره سنه. فان احتلم قبل ذلک فقد وجبت علیه الصلاه و جری علیه العلم و الجاریه مثل ذلک ان اتی لها ثلاث عشره سنه او حاضت قبل ذلک فقد وجبت علیها الصلاه و جری علیهاالعلم»( همان، ج2، ب4)روایت موثقه می‌باشد و مرحوم مجلسی در «ملاذ الاخبار» آن را موثقه دانسته است. مفاد این حدیث آن است که دختر و پسر در سیزده سالگی بالغ می‌شوند ولی در صورتی که پسر قبل از این سن محتلم شود و یا دختر حیض شود هر دو به بلوغ رسیده‌اند و در این صورت سن معتبر نخواهد بود.

به استدلال به این حدیث چند اشکال وارد شده است:

عمار ساباطی در فقه، روایات شاذی دارد و آیت‌الله خوئی او را کثیرالخطاء والاشتباه دانسته که اخبارش در لفظ و معنی مضطرب است.مشهور از روایات عمار به ویژه این روایت اعراض کرده‌اند و اعراض مشهور از روایتی دلیل بر ضعف و نامعتبر بودن آن است.

3-4- جمع بندی روایات سن تکلیف

به نظر می‌رسد روایات نه سالگی در حد استفاضه بوده که در میان آن‌ها صحیح و موثق وجود دارد و قابل اعتماد است ولی روایات ده سالگی که سندش ضعیف است و دلالتش هم بر مطلب واضح نیست و اما روایات سیزده سالگی که هرچند برخی از آن‌ها موثقه هستند ولی مشهور از آن‌ها اعراض نموده است و روایات نه سالگی به احتیاط نزدیک‌تر است، نهایتاً اگر دختر نه ساله در سالیانی که روزه گرفتن در ماه‌های گرم و تابستان قرار می‌گیرد و روزه گرفتن برای او طاقت‌ فرسا باشد روزه بر او واجب نیست و در بزرگ ‌سالی آن‌ها را قضا نماید.

3-5- علایم مختص بلوغ برای مؤنث

3-5-1- حمل: یکی از علائم قطعی و مسلم بلوغ در دختران می‌باشد و این مسئله مورد اجماع شیعه و سنی است.

البته روشن است حمل در صورتی علامت بلوغ محسوب می‌گردد که پیش از آن، به وسیله احتلام، حیض یا سن، بلوغ او معلوم نشده باشد. محقق حلی در این زمینه می‌گوید: «اما الحمل و الیحض فلیسا بلوغاً فی حق النساء، بل قد یکونان دلیلاً علی سبق البلوغ».(محقق حلی،1408ق، ج2، ص100)

کاشف الغطاء در مورد حمل می‌نویسد: «احبال المرأه من مائه بالوطء او بغیره و هذه علامه منفصله، لانه مسبوق بخروج المنی و دخوله فی الرحم و انعقاده».(کاشف الغطاء،1420ق، ج1، ص254)

ابن‌قدامه در مورد حمل می‌گوید: «و اما الحمل فهو علم علی البلوغ لان الله تعالی أجری العاده ان الولد لایخلق الا من ماء الرجل و ماء المرأه قال الله تعالی: "فلینظر الانسان ممّن خلق، خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب و الترائب”(سوره طارق،آیه 5-7)

3-5-2- حیض: حیض یکی از علائم اختصاصی بلوغ دختران است و در صورتی که زنی خون حیض ببیند، کاشف از آن است که قبل از آن بالغ شده است.

حیض در لغت مصدر فعل حاضت می‌باشد.«یقال: حاضت المرأة تحیض حیضا ومحیضا فه یحائض‌ و حائضه و الجمع حوائض و حیّض و للحیض اسماء تزید علی خمسه عشر فیقال للمرأه اذا حاضت: نفست و درست و طمئت و کادت و عرکت و غیر ذلک».(زبیدی،1385ق، ج5، ص 24و25)

حیضه مرّه واحد از حیض است. مبرّد می‌گوید: «سمی الحیض حیضاً من قولهم حاض السیل اذا فاض».(ابن منظور، 1412ق، ج2، ص1071)

تعریف اصطلاحی حیض از فقهای شیعه، شیخ مفید: «الحائض هی التی تری الدم الغلیظ الاحمر الخارج منها بحراره».(ابن قدامه، 1403ق، ص54)

علامه حلی: «الحیض دم یقذفه الرحم اذا بلغت المرأه ثم تعتادها فی اوقات معلومه غالباً لحکمه تربیه الولد فاذا حملت صرف الله تعالی ذلک الدم الی تغذیته...».(محقق حلی،1413ق، ص212)

تردیدی نیست که لفظ حیض از الفاظ عرفیه است همان گونه که الفاظی مانند خرما و خمر و آب و بول ...نزد عرف مشخص هستند،شاهد این مطلب قول خداوند متعال در سوره بقره آیه 222 می باشد (وَ يَسْئلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ  قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاءَ فىِ الْمَحِيضِ) معنای عرفی در زمان جاهلیت حیض بوده چون از پیامبر سوال کردند، پس برای حیض مثل اینکه قبل 9 سال و بعد یائسگی دیده نمی شود حدودی شرعی معلوم شده است.(حکیم،1416ق، ج3،ص158)

مراد از شرطیت بلوغ اینکه حتما حیض بعد بلوغ باشد و بلوغ شرط حیض است، پس قبل بلوغ خون ببیند حیض نیست اگرچه صفات را دارا باشد پس بلوغ اتمام 9 سال است و 9 سالگی از حدود حیض است.

(حکیم، 1416ق، ج3، ص162)

 

مستند فقهی علامت بودن حیض:

1-  روایات شیعه:

«عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (ع) انه قال: علی الصبی اذا احتلم الصیام و علی الجاریه اذا حاضت الصیام و الخمار».(حر عاملی،1409ق، ج2، ص297) ،«محمد بن مسلم عن ابی جعفر (ع) انه قال: لایصلح للجاریه اذا حاضت الا ان تختمر الا ان لاتجده».(همان، ج 14،ص168)

2-  روایات اهل‌سنت:

«عن عائشه ان اسماء بنت ابی بکر دخلت علی النبی و علیها ثیاب رقاق فاعرض عنها و قال: ان المرأه اذا بلغت المحیض لا یصلح ان یری منها الا هذا و اشار الی الوجه و الکفین».(سنن ابی داود، ج2، ص382)

«روی ان رسول الله (ص) قال: لا یقبل الله صلاه حائض الا بخمار».(سنن ترمذی، ج2،ص215)

3- اجماع:

فقهای شیعه و سنی اجماع دارند که حیض ضابطه و علامت بلوغ می‌باشد. ابن‌منذر می‌گوید: «و أجمعوا علی ان الفرائض و الاحکام تجب علی المحتلم العاقل و علی المرأه بظهور الحیض منها».(ابن قدامه،1403ق، ج4، ص297)

3-6- بلوغ زودرس و دیررس

بلوغ زودرس، پدیده‌ای فیزیولوژیک است که در هر جنس پسر و دختر دیده می‌شود. در این حالت فرد زودتر از هم سالان خود علائم و آثار بلوغ را ظاهر می‌سازد. بلوغ دیررس نیز در هر دو جنس پسر و دختر دیده می‌شود و شیوع آن در پسرها بیش از دختران است. به طور کلی می‌توان اظهار داشت هرگاه تا سن ۱۷سالگی آثار و نشانه‌های بلوغ در فرد ظاهر نشود، وی دچار بلوغ دیررس شده است.

علل مختلفی در تسریع یا تأخیر بلوغ مطرح شده است. نژاد، تغذیه و عوامل فیزیکی و روانی موجود در محیط زندگی، در زمان ظهور بلوغ و میزان ترشح هورمون‌های مربوطه اثر می‌گذارد; مثلاً ویتامین E را از جمله عوامل تغذیه‌ای مؤثر به شمار می‌روند. وجود فیلم‌ها و عکس‌های نامناسب و حضور تحریک کننده افراد در جامعه نیز باعث بلوغ زودرس می‌شود.

درباره اثر آب و هوا در بلوغ، برخی نظر مخالف دارند و معتقدند بلوغ بیش از آن که به آب و هوا بستگی داشته باشد، به طرز تغذیه و بهداشت و شرایط اجتماعی وابسته است. معمولاً آب و هوای معتدل بیش از هوای گرمسیر و سردسیر بلوغ را تسریع می‌کند.

در بلوغ زودرس، بالغ باید به وظیفه شرعی خود عمل کند; مثلاً پسری که قبل از پانزده سالگی بالغ شده است، باید نماز و روزه و تکالیف دینی را انجام دهد و منتظر فرارسیدن سن مقرّر نباشد.

تکالیف نابالغان

بر اساس نظر مشهور فقهای امامی و نیز برخی مذاهب عامه، در بیشتر عبادات، بلوغ شرط صحّت نیست. بنابراین، به استناد احادیث متعدّد دربارۀ ترغیب کودکان به عباداتی مانند نماز، روزه و حج، عبادات کودکِ ممیز، شرعی و موجب استحقاق ثواب برای او یا ولی او خواهد بود و برخی دیگر عبادات کودک را تمرینی می‌دانند نه شرعی.

برای اجازه یافتن فرد تازه بالغ به انجام معاملات، به استناد آیۀ ۶ سوره نساء و احادیث، باید علاوه بر بلوغ، توانایی کامل وی نسبت به انجام معاملات (رُشد) معلوم شود.

3-7-      آثار فقهی- حقوقی بلوغ

علاوه بر عبادات و معاملات، شمول بسیاری از حقوق و احکام حقوقی، اجتماعی، سیاسی و جزایی نیز مشروط به بلوغ است، از جمله برای قاضی، مدّعی، شهود دعوا (جز در برخی موارد)، اقرار کننده دربارۀ جرایم مشمول حد، امام جماعت و در منصب حکومت بودن بلوغ ضروری شمرده شده است. برای حضانت و سرپرستی کودکان و محجورین نیز شرط بلوغ لازم است. به علاوه، بلوغ شرط اجرای انواع حدود و قصاص است، ولی عدم بلوغ مانع اجرای تعزیر نیست.

بنابر نظر مشهور فقهای شیعه و اهل سنت، بسیاری از احکام وضعی به اشخاص بالغ اختصاص ندارد و بنابراین برای شمول احکامی مانند مقرّرات باب ارث، دیات، ضَمان اتلاف یا غصب، خیانت، شُفعه و ولایت بر قصاص، حصول بلوغ ضروری نیست. این بدان معناست که کودک از ابتدای تولد اهلیت بهره‌گیری از حقوق یا اشتغال ذمّه به این تعهدات را دارد، هر چند که انجام این امور تا زمان بلوغ بر عهده ولی اوست. بر این اساس، هرگاه به علتی حقوق کودک به او نرسد، یا مسئولیت‌های وی انجام نیابد، وی می‌تواند پس از بلوغ حق خود را کسب یا دین خویش را ادا کند. (مقاله بلوغ در مذاهب اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، 1390ش)

3-8- در قرآن دربارۀ بلوغ سه تعبیر به کار رفته است :

3-8-1- بلوغ الحُلُم: وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَاذِنُواْ كَمَا اسْتَاذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ  كَذَالِكَ يُبَينِ‏ُّ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ  وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم

 و چون كودكان شما به [سن‏] بلوغ رسيدند، بايد از شما كسب اجازه كنند؛ همان‌گونه كه آنان كه پيش از ايشان بودند كسب اجازه كردند. خدا آيات خود را اين‌گونه براى شما بيان می‌دارد، و خدا داناى سنجيده‏ كار است.(سوره نور،آیه 59)
برخی گفته‌اند واژه حلم، به معنى عقل آمده است و كنايه از بلوغی است كه معمولاً با يك جهش عقلى و فكرى توأم است، و گاهی گفته‌اند حلم، به معنى رؤيا و خواب‌ديدن است و چون جوانان مقارن بلوغ، صحنه‌هایى در خواب مى‌بينند كه سبب احتلام آنها مى‌شود، اين واژه به عنوان كنايه در معنى بلوغ به كار رفته است. (
مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ذیل آیه)

3-8-2- بلوغ نکاح: وَ ابْتَلُواْ الْيَتَامَى‏ حَتىَّ إِذَا بَلَغُواْ النِّكاَحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنهُْمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيهْمْ أَمْوَالَهُمْ

 یتیمان را آزمایش کنید، تا هنگامی‌که بالغ شده و به ازدواج گرایش پیدا کردند؛ اگر آنان را به درک مصالح زندگانی خود دانا یافتید، اموالشان را به آنان بدهید» (سوره نساء آیه 6)
«بلغ» در لغت به معنای رسیدن است. عده‌ای از فضلا معتقدند «بلغوا النکاح» یعنی فرد به حدی از رشد جسمی‌ و جنسی برسد که بتواند نکاح کند و قدرت تولیدمثل و باروری داشته باشد. بلوغ نکاح، عام است و به طور کلی حالت طبیعت انسان را بیان می‌کند که اگر به حدی از رشد جسمی‌ و جنسی رسید که توانست نکاح کند؛ یعنی در پسر به حد تولیدمثل و در دختر به حد باروری رسید، آن‌وقت بلوغ حاصل شده است.
از این آیه استفاده می‌شود که بلوغی را که خداوند در «بلغوا النکاح» بیان کرده است، تعبدی نیست؛ چون بلوغ نکاح، یعنی توان آمیزش و تولیدمثل و باروری‌داشتن، و این حالت برای پسر و دختر یک امر تکوینی است؛ یعنی طبیعت انسان (چه پسر و چه دختر) اگر به این حد از رشد جسمی ‌و جنسی برسد، توان تولیدمثل و باروری دارد. (
سید محمد موسوی بجنوردی، مقاله بلوغ )

طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان معتقد است که (حتی اذا بلغوا النکاح) یعنی یتیمان تا به مرحله‌اى برسند كه از نظر بلوغ جسمى و روحى به كمال رسيده باشند و بتوانند تشكيل خانواده دهند و از عهده وظایف خانوادگى برآيند. منظور از اين جمله اين نيست كه فقط محتلم شوند؛ زيرا نه احتلام دليل رشد كامل جسم و روح است و نه عدم احتلام، دليل عدم رشد كامل جسم و روح است. (ج۵،ص 28)
3-8-3- بلوغ اشد: وَ لَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ حَتىَ‏ يَبْلُغَ أَشُدَّه

به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر آن که راه بهتری را برگزینید، تا آن که به حد رشد برسد.(سوره انعام آیه152)

به عقیده مرحوم علامه طباطبایی با توجه به کلیه آیات قرآن کریم، "بلوغ اشد" به معناى سنينى از عمر انسان است كه در آن سنين قواى بدنى رفته‌رفته بيشتر می‌شود و به‌تدريج آثار كودكى زايل می‌گردد، و اين از سال هيجدهم تا سن كهولت و پيرى است كه در آن موقع ديگر عقل آدمى پخته و كامل است، زمانی است که فرد به حد بلوغ و رشد هر دو برسد.(تفسیر المیزان ذیل آیه152)

با دقت در مجموع آیات بلوغ سن معینی برای تکلیف بدست نمی آید.

4- علم:

علم از عَلِمَ، مفرد علوم ،درک کردن

درک کردن حقیقت چیزی

اعتقاد قطعی ،یقین مانند خبر متواتر که موجب علم (یقین)است.

اصول و قواعد کلی در موضوع واحد مانند  علم فقه که موضوع آن حلال و حرام است.( حسینی ،1394ش ،ص 344)

در اینکه آیا علم و آگاهی نیز از شرایط عامه تکلیف است یا نه اختلاف وجود دارد:

-به عقیده اشاعره علم از شرایط عمومی تکلیف است ،کسی که عالم نباشد در واقع مکلف هم نیست و بر همین اساس آنها احکام خدا را مختص به عالمان می دانند.

-امّا امامیه به اتفاق علم را از شرایط اولیه و عامه ندانسته ،دراصل تکلیف دخیل نمی دانند بلکه معتقدند احکام واقعی میان عالم و جاهل مشترک است ،جهل و علم تنها در مرحله تنجز تکلیف دخالت دارد بنابراین اگر کسی به تکلیف عالم بود تکلیف بر او منجز می شود و مخالفت با آن برای او عقاب می آورد. و اگر جاهل بود هر چند در واقع مكلف است در صورتى كه مقصر باشد در حكم عالم است و اگر قاصر باشد،

معذور است و تكليف در حق او منجّز نخواهد بود. دراين مورد، اصوليون امامى دو دسته شده اند: بعضى مثل مرحوم «آخوند خراسانى» علم را علت تامه تنجّز تكليف، و برخى ديگر مانند مرحوم «مظفر» علم را مقتضى يا شرط تنجّز دانسته اند. (مرکز اطلاعات و معارف اسلامی ،1389ش، ج1، ص512)

5- اختیار:

اختیار، مصدر باب افتعال، از ریشۀ «خ ی ر»، در لغت به معنی انتخاب و گزینش ، انتخاب خیر، یا برگزیدن امری که در حقیقت یا به حسب گمان خیر به شمار می‌آید.

اختیار، در اصطلاح، در برابر جبر قرار دارد و به معنی انتخاب یک چیز از میان دو یا چند چیز با اراده آزاد انسانی است، بدان شرط که انتخاب به اجبار و اکراه صورت نگیرد و آن سان که جمهور معتزله تصریح کرده‌اند، آدمی نه به اجبار، بل به اختیار کردارهای خود را انجام دهد ،که او خود، آفریدگارِ کردارهای نیک و بد خویشتن است و به همین سبب در جهان آخرت سزاوار کیفر ، یا شایستۀ پاداش الٰهی می‌گردد.

در کلمات فقها اختیار، گاه مقابل جبر (انجام گرفتن فعلی بدون اراده) بکار رفته که مراد از آن انجام دادن کاری از روی اراده و قصد است، هر چند آن را به اکراه انجام داده باشد. و گاه مقابل اکراه (ناخشنودی از فعلی که انجام داده است) که مراد از آن، انجام دادن فعلی با رضایت است. گاهی نیز مقابل ضرورت و اضطرار بکار رفته که به معنای نفی ضروت (مشقّت، عسر و حرج، تقیّه، ضرر و مانند آن) است.

اختیار به هر سه معنا شرط تکلیف است. از این رو، در موارد جبر بر فعل مجبور اثری مترتّب نمی‌شود. در نتیجه روزه کسی که دیگری سر او را به زور زیر آب فروبرده یا غذایی به حلقش ریخته، باطل نیست. چنان‌که عقد یا ایقاعی که با اکراه انجام گرفته، صحیح نیست. از این رو، اختیار شرط صحّت همه عقود و ایقاعات شمرده شده است. ضرورت نیز تکلیف را از دوش انسان برمی‌دارد. از این رو، اگر آب برای کسی ضرر داشته باشد، تکلیف وضو یا غسل متوجه او نمی‌گردد؛ بلکه تیمم برای وی مشروعیّت می‌یابد و یا وجوب روزه از او برداشته می‌شود.(دانشنامه اسلامی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام)

6- اسلام:

به عقیده اهل سنت ،اسلام نیز از شرایط عامه تکلیف است ولی مشهور شیعه معتقد است اسلام شرط تکلیف نیست بلکه تکلیف هم برای مسلمان و هم کافر ثابت است.(مرکز اطلاعات و معارف اسلامی ،1389ش،)

 

نتیجه:

1-  شرایطی که تمامی واجبات اسلامی مشروط یا مطلقه نسبت به آنها مشروطند شرایط عامه تکلیف هستند.

2-  شرایط عامه تکلیف عبارتند از عقل، قدرت، بلوغ، علم، اختیار، اسلام

3-  مشهور اینکه هر تکلیف الهی از واجب یا حرام در مقام فعلیت به شرایط عقلی مشروط است.

4-  شرایط عقلی حکم از شرایط احکام است و شرایطی که عقل آن ها را برای وجود تکلیف لازم می داند مثل قدرت و عقل.

5-  استطاعت از شرایط عمومی تکلیف است که در کتب کلامی در شرایط تکلیف مطرح است و در فقه به جای آن، بیشتر واژه قدرت بکار رفته است. فرق بین قدرت و استطاعت این است که در قدرت بر فعل شرط وجوب و وقوعش عقلی است و در استطاعت شرط وجوب و وقوعش شرعی است.

6-  بلوغ آغاز مرحله طبیعی در زندگی کودک و در فقه رسیدن به سن یا مرحله ای که احکام دینی شامل حال انسان می شود.

7-  علائم مشترک بلوغ، احتلام، رویش موی زائد و سن (که در پسر و دختر اختلافی است) علائم مختص دختران حمل و حیض می باشد، سن بلوغ پسران 15 سالگی مشهور میان فقهای شیعه و سن دختران 9 سالگی می باشد به دلیل روایات که در حد استفاضه هستند.

8-  فقهای شیعه و سنی اجماع دارند که حیض که از علائم خاص دختران است،حیض ضابطه و علامت بلوغ می باشد و 9 سالگی از حدود حیض می باشد.

9- بنا بر عقیده اشاعره علم از شرایط عمومی تکلیف است اما امامیه به اتفاق علم را از شرایط اولیه و عامه نمی داند، احکام واقعی بین عالم و جاهل مشترک است و در مرحله تنجز تکلیف دخالت دارد

10- اختیار به هر سه معنای( انجام دادن کاری از روی قصد، مقابل اکراه و مقابل اضطرار، از شرایط تکلیف است.

11- اسلام به عقیده اهل سنت از شرایط عامه تکلیف است ولی مشهور شیعه معتقد است اسلام شرط تکلیف نیست.

منابع و منآخذ

1-  ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، چاپ عبد الاسلام محمد هارون، قم، 1404ق.

2-  ابن قدامه، المغنی، بیروت، 1403ق.

3-  ابن منظور، لسان العرب، چاپ علی شیری، بیروت، 1412ق.

4-  بلوغ در مذاهب اسلامی، منبع دانش نامه جهان اسلام قرآن، 20 اردیبهشت 1390.

5-  حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، چاپ اول، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1409ق.

6-  حسینی، سید محمد حسین، فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهی، چاپ 5، تهران، انتشارات سروش، 1394ش.

7-  حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام، چاپ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق.

8-  حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1413ق.

9-  حکیم، سید محسن، مستمسک العروط الوثقی، چاپ اول، قم، مؤسسه دار التفسیر، 1416ق.

10- زبیدی، مرتضی، تاج العروس، دارالهدایة، بیروت، 1285ق.

11-  طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، 1390-1394ش.

12-  طوسی، محمد حسن، المسبوط فی فقه الامامیه ج 2، چاپ محمد تقی کشفی، تهران، 1387ش.

13-  طوسی، محمد بن حسن، کتاب الخلاف، قم، 1407-1411ق.

14-   فاضل موحدی لنکرانی، محمد، اصول فقه شیعه، چاپ اول، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1381ش.

15-  قلی زاده، احمد، واژه شناسی اصطلاحات اصول فقه، چاپ اول، تهران، بنیاد پژوهش های علمی فرهنگی نور السفیاء، 1379ش.

16-  کاشف الغطاء، جعفر بن خضر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء، چاپ اول، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1420ق.

17-  محقق حلی، جعفر بن حسن، شرایح الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، قم، 1408ق.

18-  محمدی، علی، شرح اصول استنباط، چاپ سوم، قم، دارالفکر.

19-  محمدی، علی، شرح کفایة الاصول، چاپ چهارم، قم، الامام الحسن بن علی (ع)، 1385ش.

20-   مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، فرهنگ نامه اصول فقه، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

21-   مشکینی اردبیلی، علی، اصطلاحات الاصول و معظم أحباثها، چاپ 6، قم، الهادی، 1374ش.

22-   مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ 10، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1371ش.

23-   ملکی اصفهانی، مجتبی، فرهنگ اصطلاحات اصول، چاپ اول، قم، عالمه، 1379ش.

24-   مهریزی، مهدی، بلوغ دختران، مجموعه مقالات، قم، 1376ش.

25-   نجفی،محمد جواد، جواهر الکلام، چاپ7، دارالإحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

آمار بازدید

  • بازدید این صفحه : 1603

  • بازدید امروز : 191

  • کل بازدید : 997551

  • بازدیدکنندگان آنلاين : 1

اطلاعات تماس

  • آدرس: خیابان کوی نصر(گیشای سابق)-نبش فاضل شرقی-پلاک 19

  • تلفن: 88241491-88240932

  • نمابر: 88484803

  •                

صفحه اصلی|درباره ما|تماس با ما

.تمامی حقوق این سایت متعلق به مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام می باشد